انتخابات روحانی: دفاتر رای گیری و رای دهندگان کاملا تحت نظارت بودند. ولی برای جلوگیری از تقلب در انتخابات نبود. هدفشان کنترل گفته ها و رفتار مردم بود. آنچه که در صندوق رای می افتاد اهمیتی نداشت، حتی اگر یک موش مرده می افتاد.
به ساز علی جون برقصیم
ای بابا! ایران یک رئیس جمهور جدید دارد. عروسکِ نو علی خامنه ای، مستکبر معظم، حسن روحانی است. کسانی که در این سیاه بازی شرکت کرده و رای دادند، حکومت استبدادی ولایت فقیه را تصویب کردند. ما در سالهای آینده به ساز علی جون خواهیم رقصید.
انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ بی سر و سامان بودند. تقلب در رای، اعلام پیروزی بزرگ احمدی نژاد قبل از بسته شدن دفاتر انتخابات، تظاهرات، و خون ریزی در خیابان. گندش آنقدر در آمد که علی جون احمدی نژاد را برای چند روز به روسیه فرستاد تا که سر فرصت قدرت خود را به مردم ثابت کند. حالا علی جون پیر شده و دیگر حوصله شلوغ پلوغی را ندارد.
انتخابات ۱۳۹۲ آنقدر منظم خواهد بود که چشم جهان را گیرد؛ برای استبداد توهم دموکراسی بهتر از خود دمکراسی است. علی جون سر وعده خود ایستاد.. در روز انتخابات در۲۴ خرداد ۱۳۹۲، دنیا دید که مردمانی مشتاق ـ اما نه هیجان زده ـ برای رای دادن صف کشیده بودند. روزنامه نگاران مجاز خارجی، که پرونده سیاسی نداشتند، با کلماتی سر پوشیده که از خطر سانسور جمهوری اسلامی بگذرند، کار خود را انجام دادند: بسیاری از مصاحبه ها با رای دهندگان به زبان انگلیسی یا فرانسه برای شنیدن آرزوهای تغییر روش و سیاست دولت بود. رسانه ها بسیار مودبانه این سیاه بازی را پوشش دادند.
علی جون سر قول خود ایستاد. وی برای موفقیت همه کار کرده بود. از تیر ماه ۱۳۸۸ به بعد، هر کس که از دست جمهوری اسلامی آه کشید، به دقت برایش پرونده درست کردند و آزارش دادند ، روزنامه نگاران سرکش از خط خارج شدند و اینترنت حلال اسلامی تقویت شد. قبل از انتخابات، کاندیداهای ریاست جمهوری باظرافت دستچین شدند. چون کمی هم هیجان لازم بود، میبایست که حسنی، سوگلیِ علی جون، مردی برای آینده سازی و ملایم باشد. چه مناسب تر که این پاسدار دوآتشه را با کمی آرایش «اصلاح طلب و مدرن» جلوه دهند؟ غرب او را دوست خواهد داشت و ایرانی باورش خواهد شد. اگر یک دروغ به اندازه کافی تکرار شود، آخرش به واقعیت تبدیل می شود. چند جمله آب قندی قبل از انتخابات، و حمایت از دو رئیس جمهور سابق سر خورده، رفسنجانی و خاتمی، کافی شد که ناگهانی حسنی «اصلاح طلب» شود.
روز ۲۴ خرداد برای علی جون به خوشی و بی سر و صدا سپری شد. وی رای خود رادر یک صندوق خصوصی (علی جون عوام الناس را دوست ندارد) در جلوی جمعی از خبرنگار دستچین انداخت. مگر در غرب اینطور نیست؟ کلی از اشخاص سر شناس غربی در حال رای دادن مکث می کنند و از شان فیلم برداری می شود؛ کار خوبی است که ما هم یاد گیریم.
دفاتر رای گیری و رای دهندگان کاملا تحت نظارت بودند. ولی برای جلوگیری از تقلب در انتخابات نبود. هدفشان کنترل گفته ها و رفتار مردم بود. آنچه که در صندوق رای می افتاد اهمیتی نداشت، حتی اگر یک موش مرده می افتاد.
در سال۱۳۸۸، پیروزی احمدی نژاد قبل از بسته شدن دفاتر انتخابات اعلام شد. خیلی زود بود و شورش درآمد. امسال، از این نوع خرابکاری بچگانه به دقت جلوگیری شد. در طول روز، رسانه ها پشت سر هم «نتایج اولیه و پیش بینی» از انتخابات را منتشر کردند. این کاری است که در غرب می شود، لابد کار خوبی است و روی دروغ را می پوشاند. این بار اشتباهی نشد که نتایج رای گیری زود و با دستپاچگی اعلام شود. همگی یک روز صبر کردند که دروغِ نتیجه انتخابات در نیاید. لعنت بر دشمن! نمی توان که حسنی را با ۷۵ ـ ۹۲% رای انتخاب کرد؛ مردم ممکن است که به یاد صدام، مبارک، بن علی و دیگر خودکامگان بیفتند و مسخره شود. ۵۰٫۶۸ % مناسبتر است. خصوصاً که از دور دوم رای گیری را اجتناب خواهد شد، که قطعا بیهوده و مسلماً خرج بسیار دارد. اگر باقی مانده صد در صد، ۴۹٫۳۲ %، بین پنج کاندیدای دیگر تقسیم شود، امتیاز آنها چنان کوچک خواهد بود که پیروزی حسنی بدون شک بسیار چشم گیر است. آفرین ! با اقراق و آب وتاب دولت مشارکت مردم رادر انتخابات هشتاد درصد اعلام کرد. کی می تواند راستی این را بررسی کند؟
حسنی، چاقالو با عمامه سفید ـ سید که نیست ـ برای اصلاح و آزادی داد سخن کرد. این حرف ها برایش مفت تمام می شود. این همان آهنگهای قدیمی رئیس جمهور ایران از سالهای پنجاه است که تکراری شده است ولیکن ما خوش داریم هر چهار سال آنرا بشنویم و با دست خود سرِ خودمان را شیره بمالیم. غرب سریعاً تبریک خود را به حسنی فرستاد. پرده را بیندازید! نمایش تمام شد. از فردا، روز از نو و جان کندن در استبداد ولایت فقیه از نو.
سیاه بازی اسلامی و مرحله بندی انتخابات در تهران، بی عیب و نقص بود. یک لحظه صبر کنید! چه چیزی که در تبریز اتفاق افتاد؟ و یا اهواز؟ یا کرمان و یا جای دیگری در ایران؟ اطلاعی نداریم. «تهرونی ها» و روزنامه نگاران اهمیتی نمی دهند. برای آنها، تهران و بهتر از آن، چراگاه شمال تهران تنها و تمام ایران است. و السلام! بیش از پنجاه میلیون آدم در خارج از پایتخت ایران زندگی می کنند ولی اهمیتی ندارند. چه کسی حوصله نظر آنها، رای آنها، و یا حتی جان کندن آنها را دارد؟
در بهار سال۱۳۹۰، پاسداران، اراذل علی خامنه ای و همدستش حسن روحانی، خانه هایی را در غرب ایران آتش زدند. اما ارزش صحبت کردن را نداشت. عرب هایی در آبادان و بلوچ هایی در زاهدان اعدام شدند؟ ای بابا! بیکاری! فقط عروسکهای نازنازی و غرتی های آلامد شمالِ تهران عزیزند. همگی در چراگاه های سر سبز بین توپخانه و کوهستان زندگی می کنند، و فقط تجریش و نیاوران را می شناسند. این سوسولی ها می توانند با زبان انگلیسی و فرانسه حرف خود را بزنند اشکالی نیست که چرند بگویند: «ما در جلوی غرب ایستاده ایم،» و یا «رئیس جمهور جدید نمودار تغییر است».
ماشاءالله به این نمایش ۲۴ خرداد ۱۳۹۲. رای دهندگان بار دیگر ولایت فقیه را تثبیت کردند. باید به زیرکی و موذی گری علی جون خامنه ای احترام گذاشت. آنهایی که به دفتر انتخابات رفتند، با روش دموکراتیک اسارت خود را به جمهوری اسلامی تایید کردند.
ایرانیان مقیم در غرب، درمانده و جاهل در سیاست و هر چیز دموکراتیک، از مرده هم ساکت تر بودند. فقط چند دانشگاهیِ ایرانی ـ تبار دانشمندانه ولی خشک در مورد انتخابات صحبت کردند. اپوزیسیون های ایرانی؟ بدرد لای جرز دیوار می خورند.