مبارزه با اسلام سیاسی

کالبد شکافی جمهوری ایران

کالبد شکافی انتخابات تقلبی: تا زمانیکه رهبر معظمی داریم که از خدا و پیغمبر برای بعضی عزیزتر است و سخنانش از آیه قران گرامی تر، در جهنم زندگی می کنیم.

کالبد شکافی جمهوری ایران

ایران در خرداد ۱۳۹۲ رئیس جمهور خود را انتخاب کرد. خواسته آن بود که رئیس جمهوری برای تغییر و تحولی در سرنوشت شوم کشور باشد. علی خامنه ای، مستبد والا و همدستانش، کسی را  در نظر گرفتند که اهدافشان را به ثمر رساند.

حسن روحانی که حاصل کم نظیری از ریاکاری و کژاندیشی آخوندها است، می بایست انتصاب شود. او خوش قیافگی مورد نیاز برای دادن امید کاذب به تغییر دارد. که شاید با لبخندش، دل رسانه های غربی، که دیگر از چرت و پرت های احمدی نژاد عاجز شده بودند، بدست آرد. برنامه انتخابات بادقت و وسواس تنظیم شده و نزدیکان جان جانی رژیم و شهروندان مطیع و بی‌فکر، همگی نقش خود را ایفا کردند. به ایران خوش آمدید.

در مقالات خود، ما هرگز به روند “دموکراتیک” برای انتخابات ریاست جمهوری باور نکردیم و آن را واضح گفتیم. یک سال بعد از انتصاب وی، حسن روحانی، گرگی در پوست گوسفند، قهرمان رکوردهای سوء مدیریت است: سرشماری بیکاران (۴۰ در صد)، گرانی و تورم اقتصادی (بین ۳۰ و۴۵ در صد یویو می کند)، فساد در تار وپود جامعه و دولت (در صد نا مشخص)، طرح های احمقانه (انتقال پایتخت ایران به شهر دیگری) و تصمیم های مزخرف ( سبدکالای رایگان برای همه). امروز تمام ایران هم گونه یک اردوگاه عظیم پناهندگان مفلس و درمانده است که از گدایی، صدقه و اعانه جان بدر می برد. به ایران خوش آمدید.

چرا که خودمان را با چنین مطالب ناقابل و پیش پا افتاده خسته کنیم؟ تا زمانیکه رهبر معظم انقلابی را داریم که از خدا و پیغمبر برای بعضی عزیزتر است و سخنانش از آیه قران گرامی تر، همگی بعد از مردن به بهشت خواهیم رفت، گر چه در جهنم زندگی میکنیم. او فرمایش «اقتصاد مقاومتی»، که باور پوچی مثل «کره زمین مسطح است» داده است و ما آنرا مثل هر افسانه و خرافاتی دیگری، المثل معجزه امام رضا، حسین و غیره درسته قورت می دهیم.

طعنه داستان آنجاست که حتی کسانی که چند مدرک معتبر دانشگاهی و دکترا در اقتصاد دارند، دست و پای رهبر را برای کاردانی و خبرگی می بوسند. به ایران خوش آمدید.

کالبد شکافی جمهوری ایران: انتخابات تقلبی

آیا ما می توانیم مطمئن و قرص در خواب الکی خوش، رکود ذهنی و عملی خود بمانیم؟ ای بابا، قطعاً و صد در صد! تأسیسات هسته ای عالیه برای غنی سازی اورانیوم که داریم. نمایندگان مجلس ما به قرآن و پنج تن قسم می خورند که اورانیوم غنی برای کشاورزی بسیار مفید است. حالا کارتان نباشد که این قصه را کسی که دو کتاب خوانده باشد، مفت هم نمی برد.

بشار اسد با پشتگرمی و پول ایرانیان هر جنایتی را مرتکب می شود و خودش را دو باره انتصاب می کند. ولی رسانه های ما از مسابقه دوچرخه سواری دوستانه در دمشق گزارش می دهند. آن ها ترحم و دلسوزی برای میلیون ها نفر سوری چه کشته و چه علیل جنگ و چه پناهنده ندارند. به ایران خوش آمدید.

دل تنگی، از دست دادن امید و بدبختی در جامعه امروز ایران بیشتر از یک سال پیش است و در مقاله ای Simon Tisdall وضع را خوب توصیف می کند. کسانی که با رغبت برای حسن روحانی و به امید به تغییر و تحول رای داده بودند، یک بار دیگر خودشان را گول زدند. بعد از سی و چند سال هنوز به آن توجه ندارند که رئیس جمهور ایران عروسک پنبه ای در دست ولایت فقیه است.

دو فرمان ریاست جمهوری محمد خاتمى که از سال ۱۳۷۶ شروع شد می بایست درس و تجربه ای باشد برای همه کسانی که بیش از حد خوش بین بودند که بتوانند با واقع بینی تصمیم گیرند. پس از خاتمی، تغییرات ظاهری وی یا از بین رفت و یا طوری منحرف شد که آخوند جماعت بپسندد. به ایران خوش آمدید.

حکومت آخوند سالار ایران هرگز تغییر ماهیت نخواهد کرد. سلطه آیت اللهی از زورگوئی، خشونت، فریب و خرافات تغذیه می شود. افتخار به رسوایی و کوچکی از حدی گذشته است که نجابت دیگر معنی ندارد. هرزگی بر شجاعت پیروز است. جهل تشویق می شود. نفرت، دشمن بینی، حسودی و دروغ، نیروی های محرکه در تصمیم گیری های فردی و جمعی هستند. به ایران قرن بیست و یکم خوش آمدید.

این وضعیت از روند انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن بسیار واضع و آشکار است. یک سال پیش در اواخر بهار سال ۱۳۹۲، پس از آن که نام کاندیداهای درباری اعلیحضرت خامنه ای به عموم مردم شناخته شده بود، یک نسیم ملایمی از امید با انتخاب حسن روحانی می وزید. طبیعی است که هر کس عقیده ای داشته باشد. کسانی که سنی ازشان رفته و سالهاست که به چشم خود شاهد کلاهبرداری و عوام فریبی ولایت فقیه، از اول انقلاب بوده اند، توصیه می کردند که انتخابات تحریم شود.

پیام آن بود: روز انتخابات در خانه بمانید! اما یک بار دیگر دفاتر رای گیری شلوغ شد و مردم رای دادند: برخی از سر اعتقاد، دیگرانی با دستوری از بزرگتر و ترس، و آنهایی هم بودند که پولی گرفته و رای خود را فروختند. به ایران خوش آمدید.
فلاکت و فاجعه اجتماعی و سیاسی ایران در دو مشاهده ساده نهفته است.

مشاهده کالبد شکافی جمهوری

مشاهده اول: در هر امری فوراً خطا و اشتباه خودم را انکار کنم. آنهایی که با شوق و ذوق در یک امر عمومی شرکت می کنند، چه رای گیری و چه تظاهرات، در صورتی که نتیجه عمل ترش و ناخوشایند باشد، نادر است که قبول کنند که در آنها سهمی داشتند. کاملا برعکس، آنها ادعا می کنند که در برابر آن ایستاده و مقاومت کرده اند.

بسیاری از ایرانیان که از قبل از انقلاب آشنا بودم و یا در آ ن زمان آشنا شدم، یک‌شبه پیرو و شیفته خمینی و دار و دسته اش شدند. با تضاد وقیح در منطق و تحلیل، حق صحبت و اظهار بیان را از منتقدان با سخن درشت و هارت و پورت گرفتند. بارها تو سری می زدند که «ما بهتر میدانیم».

امروز آنها هم مثل من پیر و مو سر سفید شده اند. حالا که گند جمهوری اسلامی بالا آمده است، همان اشخاص ادعا می کنند که از اول با آخوندها مخالف بوده اند و به رخ عام و خاص می کشند که از همان دقیقه ای که صدای انقلاب بلند شد، علیه نظام ولایت فقیه قیام کردند.

اگر شما امروز پای قصه نشسته و به باورهای جمعی و تخیلات فردی را گوش دهید، تظاهرات بزرگ و جمعیت هایی که در آن زمان شعار می دادند یا هرگز وجود نداشته اند، و یا راهپیمایان از مشتی عناصر خارجی و بدبخت هایی که از پشت کوه دسته شده و به شهر ریخته، شکل گرفته بودند.
دردی ماه سال ۱۳۵۸، هنگامی که شاپور بختیار منصب آخرین نخست وزیری شاه را گرفت، به وی تف شد و حتی هواداران و فعالان جبه ملی به او پشت کردند. امروز، بسیاری، بیش از حد تحمل، تصویر وی را در دفتر خود به نمایش گذاشته و از پشتیبانی خود از شاپور بختیار داد سخن می دهند.

اگر همه این ادعا ها حقیقت داشت، شاپور بختیار یک فرصت واقعی ایستادگی در مقابل استبداد آخوند سالاری می توانست باشد.

مشاهده دوم: در ایران آسان تر است که رای عامه را خرید و یا برای شروع تظاهراتی، ناهار رایگان و صدقه قسمت کرد، تا که بتوان ده – بیست نفر را دور هم جمع کرد که در بحثی با معرفت و نزاکت شرکت کنند. هنگام خواندن مطلبی درباره رویدادهای ۲۸مرداد ۱۳۳۲، به خاطر داشته باشیم که کسانی که عملیات آژاکس را برنامه کردند کمتر مشکلی در اجرای آن داشتند. خلق و خوی عامه یک شبه زیر و رو شد. در روز اول عامه مست حمایت از مصدق آرمان ملی بود، در روز بعد سرنگونی او را با شیرینی در خیابان جشن می گرفتند. شایعه است که قیمت خرید عامه مشتاق بازگشت شاه بیست هزار تومان بود. به قیمت امروز با این پول، دو مرغ پرکنده را در تجریش توان خرید. به ایران دمکراتیک خوش آمدید.

۱۳۹۲ـ ۱۳۹۳: از تهران و شهرستان ها سر و صدا، شایعات با آب و تاب از حکایت هائی که چگونه رای عامه برای حسن روحانی خریداری شد بلند شده است. همه قصه ها را به حساب حرف پوچ نمی توان گذاشت. خرید رای مردم یک پدیده مستند در سیاست ایران است.

اما همراه با اشخاصی که رای خود را فروختند، افرادی هم بودند که با اعتقادی به حسن روحانی رای آزاد دادند. امروز برای ناظران سیاسی ایران مشکل است که رای دهنده ای را یابد که بپذیرد که رای خود را آزادانه به روحانی داده بود. کمتر کسی پر دلی آن را دارد که به قضاوت ضعیف خود اذعان کند.

بسیاری از خوانندگان ما که نامهربانانه سال پیش ایمیل نوشتند و سخت به توصیه ما برای تحریم انتخابات فریبکارانه، اعتراض کردند از قصد مصمم خود برای شرکت در انتخابات و رای دادن به روحانی نوشتند. در این اواخر، ایمیل های دیگر می رسد. این بار داستان هایی را از شرارت عوامل آخوندی در تقلب در انتخابات شرح می دهند و آخرش  می نویسند: «ما که نمی دانستیم» و یا «من که به پدر سوخته رای ندادم».

شاید که رای دادند، شاید که رای ندادند. نمیدانم و مطمئن نیستم. اما به یک مسئله که سم اجتماع ما است واقف هستم. هموطنانم فراموش‌کار اشتباهات خود هستند. برای حفظ آبرو و شأن، بسیار ساده و راحت، در و همسایه را برای همه اشتباهات خود، چه بزرگ و چه کوچک، سرزنش می کنند.سالها پیش در مدرسه این رایج بود: « من نبودم، دستم بود، تقصیر آستینم بود.»

صحبت از ریشه کنی حکومت دینی و استبداد در کشور ما فقط لالائی در گوش بچه است. دموکراسی ما، آزادی ما، در چندین دهه های آینده متولد نخواهد شد، مگر اینکه …

مگر اینکه … شاید روزی درک کنیم که رای یک چیز گرانبها است و قابل فروش نیست. علاوه بر آن فقط بر روی تعصب و هوس و بدون کسب اطلاع صحیح نباید رای داد. ضروری است که به زرنگی خود در تغییر ذهن و استدلال، از این رو به آن رو شدن و دمدمی مزاج خود فکر کنیم. در حال حاضر، امید ما برای داشتن زندگی خوش در کشور، با زانو زدن به رهبر، با قبول فساد و دروغ، مثل سردرخت در سرمای بهار، از بین رفته است.

یک بار دیگر، عادت چند صد ساله خود را تکرار می کنیم. چون دو باره ناچار شده ایم، گریه زاری سر داده و احساس بدبختی می کنیم.

در کشورمان مردم بی سواد هست، خیلی ها می توانند بخوانند و بنویسند، ـ گرچه از این آموزش کمتر استفاده ای برای پرورش فرهنگ می کنند ـ و چون شیفته لقب دانشگاهی هستیم، بسیاری دکتر و مهندس از دانشگاه های معتبر جهان داریم؛ برخی حتی در آنها تدریس می کنند.

چیزی که نداریم چند دوجین زن و مرد است که با هم و با واقع گرایی فکر کنند و منافع کشور را برتر از رفاقت پوچ، قربان ـ صدقه کاذب و نفع شخصی قرار دهند.

ما قادر به تشکیل و سازماندهی گروه های سیاسی معتبر نیستیم، عرضه مدیریت یک انجمن محلی را هم نداریم. از تجزیه و تحلیل شکست ها و کاستی های خود با انصاف و بصیرت، ترسیده و فراری هستیم. توان خواندن و نوشتن و چاپ پایان نامه دانشگاهی محترم است. اما نشانده روشنفکری، توانِ ساختن با دیگران و جراتِ  به زبان آوردن اعتقادات شخصی نیست. روانه کردن امام و حضرت و آیت الله و آخوند به لانه نیاز به شجاعت جمعی، همبستگی و عزم و اراده دارد. تا زمانی که ما بطور رقت انگیز، دلتنگ و پشیمان مستبدان گذشته مانند شاهنشاه باشیم و با خیال بافی افسوس قدیم را بخوریم، و یا منتظر معجزه هسته ای و یا مهدی باشیم، خود را در لجن ناامیدی غرق خواهیم کرد.

کالبد شکافی جمهوری در ولایت فقیه اساسی است.

Print Friendly, PDF & Email