مبارزه با اسلام سیاسی

نوروز مدرن در ایران

از آنجا که رژیم اسلامی از هرچیز خارج از دنیای ارتجاعی خود متنفر است، نوروز مدرن در ایران نا سالم است. افسوس که ما هنوز به ساز شوم روحانیون طاغوتی می رقصیم.

نوروز مدرن در ایران

چندی قبل از نوروز، در گفتگوهای شخصی و از طریق مطالب منتشر شده، به دنبال نشانهایی از فرهنگ خود بودیم که هر زمان که با خارجی ها باشیم با اغراق توضیح می دهیم: شعر، موسیقی، فلسفه و از همه مهمتر آشپزی.

ولی دل و دماغ مردم و رفتارشان عاری از این هنرهای شریف بود.

در ماه اسفند، قیمت مواد غذایی سر سام آور افزایش یافت و صدای ناله مردم بلندتر شد. چند خانواده خواهند توانست برای یک سفره شایسته خرج کنند؟

شب چهارشنبه سوری، که عزیز است، اخبار دور آتش بازی های تقلبی و ترقه خانگی، تعداد نفر مصدوم، قطع عضو و یا کشته چرخ می خورند. از سرور و خوشی عام صحبتی نشد. از آنجا که رژیم اسلامی از هر چیز که بیرون از عالم متعصب خود باشد متنفر است، چند نفر هم به تهمت حرکات «ضد اسلامی» زندانی شدند.

بگذارید که از مسافران بگوییم. آن‌هایی که با دست پاچگی به خارج شهر می روند و با ترافیک سنگین، قال مقال بلیط هواپیما و هرج و مرج کرنا می سازند، تا که نفسی راحت فارغ از اختناق اجتماعی بکشند.

مثلاً، نمونه ای از آیین های فصلی، کوچ مردمان شمال تهران که توانایی مالی مسافرت به سواحل دریای خزر است.منطقه با انبوه مردم شلوغ و پلوغ و محیط زیست با زباله آلوده تر می شود. در مهمانی های خصوصی با نوشیدن مشروب، استفاده از مواد مخدر و قماربازی، مردم سیزده روز مشغول می شوند. پس از پایان تعطیلات، کشته شدگان تصادفات جاده ای، قربانیان افراط در مواد مخدر و کور های الکل تقلبی را خواهیم شمارد.
مرحبا به آداب و رسوم جدید فرهنگی ما.

نوروز مدرن

هر سال جمله های قدیم را رونویس می کنیم، یک یا دو بیت شعر کهن را اضافه می کنیم. هدف این نیست که از صمیم قلب اندیشه خاصی با یک پیام شخصی را به مخاطب خود برسانیم. رونویس شعر برای پر کردن صفحه است. صحبتی برای گفتن به هم نداریم.

با افتخار هفت سین می چینیم و کتابی را مقدس میدانیم سر سفره می گذاریم: دیوان حافظ (اگراز آخوندها بیزاریم) یا قرآن. در مورد آداب و رسوم قومی مطالب سرسری می خوانیم. نوشته هایی که افرادی با سواد محدود نوشته اند و پر از کلیشه و نقل قول از سفرنامه غربی هایی است که در قرون گذشته به ایران سفر کرده اند.

تکراری و کسل کننده.

خوشی، رقص، بزن و بکوب در خیابان کجاست؟ بیان سرور جمعی کجاست؟ کدام جشن ما را گرد هم جمع می کند؟

در ماه گذشته ردی از آن ها ندیدم. چهار دهه است از آخوند جماعت شکست خورده ایم، اما مانده است که شکست خود را بپذیریم تا که بتوانیم پیش برویم.

آرزو دارم که عقبه جمهوری اسلامی ایران و پایان ولایت فقیه، ویاحداقل هدف امیدبخشی را برای آینده ببینم.

آرزو دارم که زنان و مردان زندانی حالیه، مانند نسرین ستوده را برای جشن و سرور در میان خود ببینم و ایشان را جسماً با قلب نزدیک در آغوش کشم.

آرزو دارم که مردم از کسانی که برای آزادی در ایران تلاش کرده اند اما بیرحمانه جان خود را از دست داده اند، تکریم عمومی کنند.

آرزو دارم که علی خامنه ای، ابراهیم رئیسی و حسن روحانی را پشت میله های زندان، منتظر محاکمه عادلانه ببینم.

نوروز سال ۱۴۰۰ بدترین سال صده گذشته است. همانقدر که تظاهر به جشن گرفتن می کنیم، در خلوت خانه های خود، با فقر، بی تفاوتی و کرونا دست و پا میزنیم.

کمتر چیزی کمی برای امید داریم. اما، در سال ۱۴۰۰ چیز دیگری دیده میشود: روزهایی تاریک تر از آنهایی که تجربه کرده ایم در پیش است.

آرزوی ماست که جهان را در سرور بهار و نوروز خود شریک کنیم. اما قبل از آن باید یاد بگیریم که صمیمیت را بین خود تقسیم کنیم، نه آنکه فقط به بهانه اجتماعی بهم تعارف کنیم.

فرد بدبین، خوش بینی با تجربه است .

سال نو انگار نه انگار

معیار مردمان هر تمدن و فرهنگ آن است که وقتی قرن جدیدی شروع می شود، با جشن، بساط شادی‌ و مهمانی، غریبه و خودی از هم پذیرایی می کنند. بجز در ایران اسلامی سال ۱۴۰۰ شمسی.انگار نه انگار. صرف نظر کن و تصور کن از اول نبوده…

دو سه روز دیگر،ما عصر جدیدی را با شرم استبداد ولایت فقیه آغاز خواهیم کرد.

ما به اندازه کافی متملق و چاخان در کشور داریم که جمهوری اسلامی چند دهه دیگر دوام بیاورد.

از همه مهمتر، چند ماه دیگر در انتخابات تقلیدی و جعلی ریاست جمهوری، حتما به یک فرمانده پاسدار (قبلی یا فعلی) رای خواهیم داد تا که رییس جمهور «منصوب» جدید ما باشد. وی دار کافی برای اعدام مردم خواهد ساخت یا گلوله بیشتری برای سریع تیر باران کردن «محارب» پیدا خواهد کرد.

در ماه های آینده، چه در ایران و چه در غرب، احیای «برجام» مرحوم و منقرض، ذهن، قلم و حرافی بسیاری را به خود مشغول خواهد کرد. گرچه تصور آن که بازگشت «برجام مرحوم» یا امضای نسخه ای اصلاح شده راهی برای زندگی بهتر در ایران باشد، پوچ است. هر قراردادی بین این رژیم و مواضع بین المللی، گشایشی در فصل جدیدی در سلطه دُزدسالاری (Kleptocracy) خواهد بود تا که آب به ریشه های بی شمار فساد برسد.

جان رهبر‌ طاغوت فدای مردم

علی خامنه ای دستورات زن ستیز دیگری برای زنان صادر خواهد کرد.نه که قبلاً حکم کرده است که رعایت حجاب در پویانمایی هم لازم است؟

امر علی‌جون خنده دار و بیهوده است، اما در اصل ولایت فقیه مروج امتیازات نَرسالاری است که وجود و زندگی بسیاری را در چهار دهه گذشته ضایع کرده است. خامنه ای قلدری متداول و قانونی روحانیون را متوقف نخواهد کرد. چرا راه و عادت پانزده قرن استبداد عوض شود؟

وقتی که رهبر حالیه از پیری مُرد، بیشتر از لازم مرد ریاکار و زورگو داریم که آسان جایگزین او برای رهبری معظم انقلاب و نور مسلمانان شوند. همانطور که آنقدر مؤمن خشک اندیش، حراف بی فکر و لات بسیجی (زن و مرد) داریم که پشت آخوند در خیابان راه افتاده و «جان فدای رهبر» کنند.

در دهه های آینده آمار افراد محروم از حقوق اولیه انسانی بالاتر خواهد رفت. اگر از آن‌ها بشنویم، کسانی که در راس کوه یخ بی عدالتی غالب در ایران نشسته اند، چند عریضه امضا خواهیم کرد و سازمان های غیردولتی بین المللی پرونده آنها را از عدلیه ایران بازخواست خواهند کرد.

روایتی بعد از روایت، فاجعهٔ شخصی، تکان روحی و دهشت یکی‌ بعد از دیگر، اثری بر هر کس که نان حرام این رژیم را میخورد، ندارد. تهران با طعنه و پفیوزی پرونده ها را دور می اندازد و به امضا کنندگان عریضه تهمت زده و از آن‌ها بدگویی می کند.

بخش غایب کوه یخ بی عدالتی، قربانیان خشونت های دولت اسلامی که از توجه عمومی محروم هستند، گمنام مانند ریگ صحرا، از صفحه زندگی پاک می شوند بی آنکه کسی دردشان را بشنود. کسی، جز مادر پدر داغ خورده، آنها را به خاطر نخواهد آورد.

گمراهی سیاسی

چند نفر برای اولین یا چندمین بار نامه ای به جو بایدن تحریر کرده و از وی درخواست کمک خواهند کرد. اشخاصی از مقامات سازمان ملل برای برگزاری همه پرسی درباره آینده دستگاه سیاسی در ایران تقاضای یاری دارند.

عجبا، هیچ کس هنوز فکر نکرده است که برای پشتیبانی از حق شهروندان و حفظ حقوق بشر به شی جین پینگ یا ولادیمیر پوتین، بهترین دوستان علامه تهران مکتوب بفرستد. چرا؟

هیچ یک از این اقدامات ملایم، هر قدر شایسته و قابل تقدیر، هرگز نتیجه ای برای تزلزل رژیم سیاسی مستبد ما ندارد. چرا که ریشه ارتجاع مذهبی در ذهن و بافت اجتماعی ما است. عریضه نوشتن و سر و صدا کردن مانند آن است که در بهبودی بیماری نیاز به جراحی باشد ولی جوشانده گل گاوزبان تجویز شود.

التماس از غریبه و اعتماد به وی برای حل پریشانی درونی ما مهمل و ناپسند است. تا زمانیکه از گفتگو، رک و پوست کنده بين خودمان، امتناع ورزیم، از هم فرار کنیم، و مبنای صحبت را بر پیشداوری بی پایه و نظر منفی از مخاطب استوار کنیم، نه پَره گنجشک و نه کاه بیابان را تکان خواهیم داد.

بهره ای از امتناع و کراهت خود در مشکل گشایی کشورمان در نظر داریم. اگر از بی فکری و دستپاچگی سر همه به سنگ خورد و قوز بلا ی قوز شد، با راحتی و بی خیالی خواهیم توانست عرب، عجم‌ و فرنگی و هر کس که راهش به راه ما افتاد، مقصر بدبختی های خود بدانیم.

قدرت ارتجاعی ولایت فقیه بر اساس خواست خدا هرگز نبوده و نخواهد بود.خواسته خدا بهانه ای برای حاکمان است تا تخلفات و جرایم خود را توجیه کنند.

همچنین، خواسته خدا بهانه کاذب برای کسانی است که با بردگی به رهبر، بی غیرتی، کوته بینایی و تسلیم به فشار اجتماعی را توجیه کنند و هیچگاه احساسات متناقض خود را که همراه خجالت، عصبانیت و ناامیدی است، بزبان نیاورند.

ممکن است که به این خطوط برچسب کنایه بنجل، طنز بی مزه و استهزای نامناسب بخورد. ولی کی خود در با صداقت در آینه تماشا خواهیم کرد؟ آن زمان است که آنچه را که در آن منعکس می‌شود توصیف خواهیم کرد.

ما زالوهایی که چهل سال است ارباب ما هستند پرورش داده ایم. خود ما باید راهی را برای رهایی از آنها پیدا کنیم. یافت گذرگاه به آزادگی خصوصیاتی خواهد که ما با آنها بزرگ نشده ایم. شاید که بتوانیم نسل جوان را چنان بپروریم که برای کشف راه تشویق شوند.

جامعه زمانی سالم است که همزیستی و مسالمت را درک کند.

Print Friendly, PDF & Email