آزادی در بیان و نامه هائی از ایران … بی تعارف
از سال۱۳۵۷ و بعد از انقلاب اسلامی، ایرانیان از نظر فرهنگی و اجتماعی، خود را از تغییرات و تحولات فکری در جهان آزاد دور کشیده اند. سانسور،- تفتیش در عقاید، گفتار، نوشتار و رفتار -، سَرزِندگی و نیروی آفرینش و کنجکاوی سالم را در ایرانیان کشته است. سخنان و تلقینات کاذبِ حکومت اسلامی و استبداد در مسائل فرهنگی و اجتماعی، آنچنان ریشه های قدیمی خود را قوی کرده است که سالها طول خواهد کشید که یک فضای سالم اجتماعی باز شود – حتی اگر دولت ایران دریک ساعت آینده لائیک (سکولار) شود.
دراین سی وچند سال گذشته، بحث سیاسی به دو قطب متضاد – هر دو ویران کننده – کشیده شده است. گروهی از ایرانیان به اسلام و خرافات مذهبی آخوندی روی آورده اند وحقیقت زندگی در دنیای کنونی را با ریا و دورویی که خاص تمام خَرمقدسهای ادیان مختلف است، منکر می شوند. گروه دیگری نفرتشان از اسلام بازی آنقدر کورشان کرده است که فقط آنچه که قبل از اسلام در ایران زمین بوده برایشان قابل تقدس است. در وسط این دو قطب متضاد، اکثریت شهروندان ایرانی در هر کجا جهان، چه در ایران و چه در خارج، پریشان و بی اراده و بدون هیچ رویای سازنده برای کشورشان گلیم خودشان را از آب می کشند. در ایران دست بوسی آخوند رایج است و در خارج ابهام در هدف برای آبادی کشور و عدم اعتماد بدیگر شهروند ایرانی، بیداد می کند. بحث دموکراسی، آزادی بیان، عدالت، و حقوق بشر یک وسواس برای ایرانیان شده است. گرچه که صحبت از این مطالب بسیار رایج است، کمتر کسی به محتوا و معنای این کلمات آگاه است. دموکراسی و آزادی بیان را از بازار نمی توان خرید. دموکراسی و آزادی بیان را با استبداد نمی توان به مردم تحمیل کرد. رسیدن به دموکراسی و آزادی بیان زحمت دارد، راهی سخت و طاقت فرساست. از همه مهمتر بنیادِ دموکراسی و آزادی بیان بر مبنای اراده، مسئولیت مشترک، پشتکار و اعتماد به نفس خود و به دیگران ریخته می شود. درحال حاضر ایرانیان از این خصوصیات دور افتاده اند.

حسن نراقی در جامعه شناسی خودمانی (۱۳۸۰) خصوصیات مُسَلَط در جوامع ایرانی را، – اعم از کوچک یا بزرگ، خانگی یا اجتماعی، دولتی یا شخصی -، چنین فهرست می کند:
«بیگانگی باتاریخ، حقیقت گریزی، پنهان کاری، ظاهر سازی، قهرمان پروری، استبداد، خود محوری، برتر جویی، بی بَرنامِگی، ریا کاری، فرصت طلبی، احساساتی بودن، شعار زدگی، توهم دائمی توطئه، مسئولیت ناپذیری، قانون گریزی، میل به تجاوز، حسادت و حسد ورزی، صداقت (دروغگویی)، همه چیز دانی ».
… بی تفاوتی، منفی بافی و پیروی از حرف مُفت را هم می توان افزود.
این فهرست را باید بخاطر سپرد و هر گاه با مسائل ایران و ایرانی مقابل می شویم، خصوصاً هرگاه که در یک گردهمایی همراه با ایرانیان هستیم، آنچه که خود میگوییم و آنچه را که دیگران میگویند، لازم است با این لیست سنجیده شود. در آن هنگام متوجه خواهیم شد که راه رسیدن به یک سیستم دموکرات و آزادی در پندار و گفتار را خودمان بروی خود بسته ایم. در آن صورت است که می توانیم که گپ های یکدیگر را بشنویم.
در نامه های خود از ایران، صحنه های زندگی روزمره را که خود شاهد بوده ام و نوعی از برخوردهای اجتماعی هستند، را شرح می دهم. زیر بنای دمکراسی، واکنش هر شخص در زندگی روزمره و نحوه بر خورد وی با مشکلات اجتماعی است.
از نظر سیاسی، غرب دورو و متکبر است. از نظر اجتماعی، سرعت گیری در فردگرایی و سوداگری در دهه گذشته، قاتل آزادی هایی می شوند که اساس دمکراسی است. ولی آزادی در اراده، رفتار و بیان بسیار قوی است. پذیرش بحث، – بیان یا مبادلهٔ عقاید یا استدلال های دو یا چند طرف متضاد هم-، نتیجه سالها درس گرفتن از کشمکشهای اجتماعی، سیاسی و به ویژه مذهبی است. این آزادی در اراده، رفتار و بیان در غرب است که به من اجازه می دهد که در در اروپا نوشته و عقاید خود را منتشر کنم.
در ایران از تحولات اجتماعی و درک آزادی های فردی بسیار عقب هستیم و از اشتباهات گذشته خود درس نگرفته و تا زمانی که چشم بروی ضعفهای شخصی و اجتماعی ببندیم و به خود و دیگران دروغ بگوییم، کشور در گندِ استبداد و زور گوییِ خانگی و اجتماعی خواهد ماند. فرهنگ ایرانی فرهنگ ترس است: ترس از خود، ترس از دیگران. حکومت اسلامی و ولایت فقیه شتاب دهنده گندیدگی و ستیزه جوئی است ولی ریشه فرهنگِ ترس بسیار کهن تر از جمهوری اسلامی است.
حاشیه:
جدایی مذهب از دولت laïcité یک مضمون از زمان انقلاب فرانسه (1798) است که باتوجه به تحول تشکیلات سیاسی در فرانسه در مورد آن مورد شور و بحث بسیار است. در انگلیسی اسم secularism و مشتقات آن استفاده می شودکه مضمون دقیق laïcité را دربرداشت تاریخی و اجتماعی ندارد.
- Translation, adaptation, and additional material:
© Albertine Ahmadi, Carnets d’Iran, 2010, Éditions Mon Village
© Albertine Ahmadi, Chronicles from Iran, 2012, eBook