ما معتقدیم که دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران تا زمانی که از حمایت گسترده شهروندان بر خوددار است، مستحکم سر جای خود خواهد بود. زیرا که از طرفی، جماعتی که قدرت آنرا دارد که خدمتی به جامعه کند، از زیر کار و وظیفه اش در و طفره میرود. از طرف دیگر باقی مردم در سکوت و بی تفاوتی مطلق چشم و قلب خود را بر روی مشکلات بسته اند.
ایرانی بسیار از وضعیت بدی که در آن زندگی می کند رنج میبرد ولی با توهین و تحقیرها آن می سازد. زیراکه تا زمانی که بتواند گلیم خود از آب بیرون کشد و منافع شخصی خود را به با هرزگی، دروغ ، دورویی و جانماز آب کشیدن به حد رضایتی رساند، اهمیتی به چیز دیگری نمیدهد.
حضرت خلیفه المسلمین، رهبر و دیکتاتور عزیزمان علی خامنه ای، دوست دارد در مجلس هایی که در آن مردان درجلوی پایش نشسته و زانوزده قربان ـ صدقه اش بروند، موعظه کند. سخنرانی های خسته کننده علی جون با لفظ های فارسی ـ عربی و دستور زبان معیوب اش، تمامی ندارد و در گوش زرزر میکند. از سی و پنج سال پیش اکثر ایرانی ها در چنین مجالسی یا شخصاً شرکت کرده اند و یا قصه هایی از آنرا در روزنامه خوانده و یا در تلویزیون دیده اند: خمینی قبل از او مردم را، حتی تحصیل کردها را رام و دستی کرده بود. امروزه در مردم وازده و ملول، هیچ نشانه ای از اینکه تمایل به بلندپروازی داشته باشند، نیست. مردهای ما عاری از رفتار مردانه هستند و هیچ همت و برنامه ای را برای آبادی کشور خود ندارند.
چندی پیش، با شرکت در یک گردهمایی که توسط مستبد دینی خاص مقامات دانشگاهی بر قرار شده بود، استادان دانشگاه های ما ثابت کردند که آنها آموزش را جزو بالاترین انگیزه خدمت به همگان حساب نمیکنند و مانند دیگران، مسکوت، بی بو و بی خاصیت وبدون هدف هستند.
یک بار دیگر، در آن روز، خامنه ای چرت و پرت هایش را در مورد اقتصاد، سیاست، جان کلام و ذهن دانشگاهی در چارچوب اخلاق اسلامی به خلق استادان فرو کرد. در حالی که مردان دانشمند ما نشسته وملالت از چهرشان خوانده میشد، خامنه ای برای آنها محدودیت های آزادی های دانشگاهی در جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرد. گر چه که علی جون پذیرفت که طرح های پژوهشی ایران ممکن است کمی – حسن تعبیری به جای چند دهه سال – عقب از رقبای خود افتاده است، اضافه کرد:« مسئولان ذیربط و مدیران دانشگاهها باید با جدیت از تبدیل مراکز علمی به محل جولان و فعالیتهای جریان های سیاسی جلوگیری کنند. تبدیل دانشگاهها به باشگاههای سیاسی را سمّ مهلک حرکت علمی کشور است».
هشدار خامنه ای
به عبارت دیگر رهبر چنین هشدار داد:
مرد حسابی با پیپت و سانتریفیوژ خودت را مشغول کن ولی خفه شو تا که صدایت در نیاید!
اصل جهان علمی و دانشگاهی روی تفکر آزاد، اراده آزاد و آزادی بیان در همه زمینه ها، از علوم ریاضی و فیزیک، تا علوم انسانی است. اگر قرار بود که هر تعصب دینی و خریت مذهبی پذیرفته شود، شما – خواننده این مطلب – قادر نخواهید بود که امروز از کامپیوتر استفاده کنید. اگر تلاش متفکران آزاده خواه برای رد بسیاری از خرافات در جامعه خشک موٌمن مسیحی غرب از قرن یازدهم میلادی نبود، امروز ما نه تنها از خیری ریاضیات، الگوریتم، و نرم افزار نمیدیدیم و ممکن هم است که هنوز و هنوز با گل گاوزبان مریض سرطانی را راهی گور کنیم.
آنچه که خامنه ای به استادان گفت نباید مورد تحسین محققان و استادان قرار گیرد. باید با سانسور اسلامی که جان کلام و ذهن آزاده دانشگاهی را خفه میکند و روحیه کش است مبارزه کرد.
میبایست که درهمان سال ۱۳۷۸، زمانی که محمد خاتمى رئیس جمهور ایران و حسن روحانی مشاورش در امور امنیتی بود، و دانشجویان تظاهر کننده در خوابگاه به قتل رسیدند، از طرف استادان و محققان و دیگر دانشجویان بر علیه استبداد مقاومت شود. ولی دریغا که استادان ما بدنبال نفع فردی خود هستند و در وجودشان آن شعله ای که انسان را برای سرنوشت بزرگ و عشق به کشورش گرم میکند نیست.
در گذشته هیچ اعتراضی از استادان به گوش نرسید. امروزهم صدایی نیست. آیا کسی فردا فریاد خواهد زد؟
آیا در ایران فقط زن ها باید با استبداد و زورگویی بجنگند؟
از اول استبداد روحانیون اسلامی، دانشجویان، استادان و محققان ایران برده تعصب، خرافات و کوری آخوندها هستند. امروز آنقدر بی قید شده اند که دیگر سنگینی و بار حقارت را احساس نمی کنند. متقاعد نیستید؟ با دانشجویانی را که تازه از ایران به غرب آمده تا که در کارشناسی و دکترا ادامه تحصیل دهند ملاقات کنید و در مورد جان کلام و ذهن آزاده در محیط دانشگاه از آنها سوال کنید. دیر یا زود در خواهید یافت که انکار واقعیت و پذیرش چرت و پرت شیعه /اسلامی/سنتی چنان در طرز فکر، عادات و رفتار آنها ریشه گرفته است، که فرار از این صفات و پذیرش آزادی تفکر سالها، دهه ها طول خواهد کشید.
تصویری از استاد دانشگاه ایرانی در قرن بیست و یکم؟
یکبار، در یک دانشکده اروپایی، یک دانشجوی علوم اجتماعی ازاستادش که ایرانی تبار بود پرسید که چرا هیچگاه مقاله ای درباره ایران منتشر نکرده است. استاد پاسخ داد که نخواهد توانست که ابژکتیو واقعیت گرا باشد.از این جواب متعجب و متحیرم.
آیا منظورش آن بود که نویسندگان و محققان، آمریکایی، بلژیکی، انگلیسی، فرانسوی، سوئدی … که در مسائل اجتماعی و سیاسی کشور خود را تجزیه و تحلیل کرده ومطلب نوشته اند خود انگاشت وخیالی بودند؟
نگاهی به اثرات جان لاک [J. Locke ]، ماکیاولی [N. Machiavelli]، زوینگلی [H. Zwingli] و یا دیگر نویسنده غربی مورد علاقه خود در بحث اجتماعی ـ سیاسی و و مذهبی بیاندازید. آنچه که در کشورشان اتفاق می افتاد برایشان مهم بود. آلبرت اینشتن یکی از بنیاد گزاران فیزیک مدرن، در مسایل اجتماعی و سیاسی اندیشه و نظر خود را پنهان نکرد.
شاید که منظور استاد ایرانی تبار مبهم بود. شاید که برای اجتناب از تحقیق در مورد مشکلات کشورش، سرپوشی بر اعتقادات و افکار خود، هر آنچه که باشند، می گذارد. ما سرپوشی و مخفی کردن افکارمان را از گهواره میاموزیم و با دروغ و تعارف از واقعیت و صداقت در اندیشه و عمل طفره میرویم.
استادان بی مسلک: استادان بی بو و خاصیت
در هر جامعه ای روشنفکران هستند که مانند یک لوکوموتیو عملکرده، و واگن های دیگر اجتماع را میکشند. استادان و پژوهشگران با توجه به مسئولیت خود در قبال دانشجویان بخشی جدا ناپذیر از روشنفکران هستند. اگر دانشگاهیان ما مانند هربسیجی بیسواد و جاهل رفتار کرده و شعار دهند که «جانم برای رهبر»، همان طور که در نشست خود با خامنه ای در هفته گذشته کردند، آینده ایران و آبادی کشور تلخ و تاریک است. هیچ نیروی محرکه سازنده در کشورمان نیست.
دانشمندان ما می توانند درزمینه علمی خود، ریاضی، طب و فیزیک، ماهر و زیرک باشند و بسیاری هم هستند. اما آنها، ـ همراه با استادان و معلمان در علوم انسانی ،سیاسی، و اجتماعی ـ، بی بو و خاصیت ودر خدمت استبداد هستند.
استادان و دانشگاهیان ما در آخرین واگن قطار با متعصبان بی فرهنگ نشسته و برای استبداد و خریت مذهبی کف میزنند.