شکست مخالفان جمهوری اسلامی
قسمت اول از چهار بخش – متن کامل این مقاله به زبان انگلیسی در اینجا قابل مشاهده است. ترجمه فارسی در چهار بخش است: بخش دوم – اینجا – بخش سوم – اینجا – ، بخش چهارم – اینجا – یافت میشود.
زندگی در نظام ارتجاعی پوسیده
این گفتگو در غرب پیش پا افتاده است: – جایگزین رژیم اسلامی ایران چیست؟
پاسخ روشن فقط یکی است: – هیچ! مخالفان رژیم اسلامی با شعار رقت آور خود قبل از پیکار شکست خوردهاند.
بیش از یک قرن است که اسلام گرایان از هر فرصتی استفاده و سوء استفاده کردهاند تا استبداد مطلق، عدم وجود آزادی بیان، و فسادی را که در دیدشان توسط شاهان با کمک و مشاوره قدرت های خارجی تقویت شده بود، محکوم کنند.
امروز کشور را رمهای از متعصبان اسلامی شیعه اداره می کنند که در دامن ایران متولد و پرورش یافتهاند. ادعایشان این است که هرگز زیر فشار و حرف قدرت خارجی نخواهد رفت. ولی، دولت خودکامه، دیکتاتوری نظامی، استعمار و کلاهبرداری آنها به مراتب بدتر از هر شاه بدنام است. عصای سر کج ساخت قم جای گیر عصای سلطنت شده است، خفقان مردم هم بیشتر و آقا بالا سرِ روحانیون دو تا هستند: پوتین و شی جین پینگ.
امروز، ترس، بی تفاوتی، بزدلی، حفظ منفعت شخصی، ریاکاری و چغلی، جنایات عامی هستند که لطمه های سهمناکی را در بافت اجتماعی کشور زدهاند. هر نسل – چه جوان چه پیر-، هر طبقه اجتماعی و هر سطح تحصیلی آنقدر صدمه خوردهاند که به هر سبک مغز که پرچم اسلامگرایی را به اهتزاز در آورده باشد با بی فکری خدمت می کنند.
تعظیم به استبداد رهبری
یک ضمیر فهمیده ولی بیگانه به مسائل ایران، میتواند منطقاً یک چارچوب سیاسی را تصور کند که قابلیت آنرا دارد که بسیاری از مردم را در برای تحول چنین رژیم پوسیده ای متحد کند. پس چرا مردم ایران که به میراث چند هزار ساله خود بسیار افتخار می کنند و آمادهاند که سر هر فرصت درس تمدن و مدنیت به دیگران بدهند، در برابر یک حکومت وحشیانه و درمانده تعظیم می کنند؟
پس از چهل سال و اندی، حکومت دینی فعالیت های پلید و جنایت های سازمان یافته خود را چنان تقویت کرده که مردم با میل برده اسلامیان شدهاند. سیر عمومی به سوی استبداد مطلق، بدون دغدغه برای سران ولایت فقیه بوده است.
در ایران تجمع فقط در زیر نظر و تحت حمایت مذهبی قابل پذیرش است. خارج از تفتیش دینی، بیان نارضایتی ها و خواسته های مشروع، هر قدر با مسالمت ابراز شود، زیر پا له می شود. در نتیجه، بی رحمی رسمی یک بافت اجتماعی سمی و مهلک ایجاد کرده است که در آن نمیتوان جوامع مدنی متنوع و توانا شکل داد.
برخی معتقدند که دولت آمریکا باید برای تقویت جامعه مدنی ایران کوشش کند. اما مردم ایران جمهوری اسلامی را به قدرت رساندند، مسئولیت خودشان است که جایگزینی را برای حکومت دیگری را پیدا کنند.
اعتراضات بی پشتوانه
در دو – سه سال اخیر، سوء مدیریت و فساد شدید رژیم باعث افزایش اعتراضات خیابانی و تحصنها شده است. خواسته های معترضان به صنف و حرفه یا کمبود کالاهای اساسی مانند بنزین یا آب مربوط و مسدود است.
فریادی برای رهایی از بند و زنجیر – ارباب – رعیتی – نظام اسلامی سر داده نشده است. متعرضان با فروتنی برای پرداخت دستمزد عقب افتاده خود استدعاء می کنند. و از شکنجه گران خود امان می خواهند. تنها جواب به خواسته شان گلوله، دستگیری جمعی و زندان است.
متأسفانه، اعتراض یک گروه توسط جمع دیگری حمایت نمی شود تا توانی کافی برای ایجاد اثر بر انعطاف رژیم بوجود آید.
اخیراً معلمان مدارس که از حقوق کم و پرداخت نشده خود عاجز آمده بودند، اعتصابات سلیمی را در سراسر کشور به راه انداختند. پشت آنها گرفته نشد. آنها با کنشی از سوی دیگر طلبکاران حق خود، مانند کارگران کارخانه و یا نویسندگان، حمایت نشدند.
تجمع تواضع کاذب به ارباب برای حفظ منافع شخصی و خودبینی صنفی بزرگترین هدیه جامعه ایران به روحانیون برای حفظ استبداد و ارتجاع مطلق است.
مدافعان حقوق بشر هنوز در اولین قدم های متزلزل خود برمی دارند. آنها نیاز مبرمی به حمایت عمومی دارند که لازم است سر از تخم در آورده و با گمان پرورش یابد. حتیٰ افراد تحصیل کرده، چه در داخل یا چه در خارج از کشور، با دست و پای بسته، ذهن منگ و بی هدف برای آینده کشور، فقط منتظر خودباختگی روحانیون و شکل گرفتن خودبخود و خلق الساعه یک نظام سیاسی متفاوت ولی به سلیقه مخصوص به خود هستند.
بردگی، ناشیگری و سفاهت
بسیاری از ایرانیان محتاج عضویت به یک گروهی قوی زیر سلطه فرمانده ای زورگو هستند. نوکری و چاکری رهبر برایشان مانند آسایش در آغوش گرم مادر است. آنها دروغ و دستکاری را می پذیرند و جامعه را در بدبختی فرو می برند.
برای بیرون آمدن از بدبختی، برخی باورشان به مهدی و امام آخر الزمان است و تنبلی ذاتی و فکری خود را با انتظار معجزه دینی توجیه می کنند. برخی دیگر که متوجه به ضعف عام ایرانیان برای هم پیوستگی و آینده بینی هستند، از ابر قدرت های خارجی و موسسه های بین المللی می خواهند که در امور ایران مداخله کنند و با تشکیل رفراندم تکلیف مردم را روشن کنند.
توانایی، استدلال محکم و قاطعیت برای تغییر و کسب رفاه فقط در ذهن و طبع مردمی است که با هم برای هدف در ترمیم کشور خود سختیهای راه را بپذیرند.
معجزه مهدی، ناجی آزادگر از شر، یا وجود یک قدرت خیرخواه بین المللی که منافع خود را نادیده بگیرد و آرزوی هر ایرانی را با مالیدن به چراغ علاءالدین بر آرد، در دنیای واقعی وجود ندارد.
هرچیزی در عالم ارزشی دارد که یک روز بهای آن را باید پرداخت. «قابلی ندارد» فقط دروغی است که با گفتن آن صابون تعارف بی اساس را به شکم خود و مخاطب می زنیم.
مردم برای حفظ منافع خود و گریز از کوچکی، ضعف اجتماعی، فریب کاری و غرض ورزی، در لاک خود قایم شدهاند. مردم آنقدر معتاد به خشونت و فساد شدهاند که از قلدرها و دروغگویان بدون شرمندگی دفاع میکنند. دیواری مستحکم با بی تفاوتی نسبت به دیگران دور شخص را گرفته تا حوزه عمومی را از محرمیت وی را جدا کند.
اگر خواسته آن است که جایگزینی برای جمهوری اسلامی در نظر گرفته شود، میتوان آن را در خارج از کشور و با پیوندهای مستحکم در داخل کشور ایجاد کرد و معاوضه افکار دو طرفه را توسعه داد.
اما تعامل اجتماعی ضعیف در بین اشخاصی بدون خلاقه و بی دل، این دیدگاه را فقط به یک امید تهی و خیال خام تبدیل میکند.
متأسفانه ما از اطرافیان و همکاران خود، در و همسایه، بیشتر از آخوند کج دست و دروغ گو میترسیم. سالها طول می کشد که این خدشه روحی را بپذیریم.
در جوامع ایرانیان خارج از کشور، نسل اول متولد و پرورش یافته خارج در جستجوی هویت خود با تردید جلو می رود و هنوز قابلیت آن را ندارد که با صراحت جامعه پدر و مادری خود را نقد کند. نسل دوم، نوه های پناهندگان، چنین پابندی و کمرویی را ندارند. کوتاهی ها و بی توانایی تربیت اجتماعی ایران برایشان آشکار است و هیچ گونه واهمه برای بیان در نشست خصوصی یا عمومی ندارند. اما ، مواجهه با بیعلاقگی سیاسی و دورویی سنت گرایی همسالان خود در ایران هستند. برای آنها هیچ انگیزهای برای درگیر شدن در مبارزهای نیست که سال های گرانبهای زندگی آنها را بیهوده هدر دهد و به هیچ نتیجه ای نرسد.
کلاً مخالفان ایرانی در خارج توانایی قد علم کردن ندارند و به هیچ وجه حریف نظام اسلام گرای سازمان یافته تهران نیستند. تظاهر آنها در ارائه گزینه های جایگزین، خام و بی پایه است. در سیاست، نه تنها اشتباهات و ناشیگری های مکرر باعث تأسف است، بلکه تعصب بی اساس و فقدان آگاهی از تاریخ ایران در یک سفاهت جلوه میگیرد که فراتر از فهم و استدلال است.