زمانی که انسان ها در کنار هم لخت و عور قرار میگیرند همه یکسان هستند، (غیر از تفاوت بین مؤنث و مذکر). فقط کُد و مبانی لباس است که اشاره به طبقه اجتماعی فرد، اعتقادات مذهبی و سیاسی و یا قومیت وی میکند.
با این وجود، یک گروه از انسان ها با دیگران بسیار متفاوت هستند: اسلام گرایان، به ویژه آیت الله های حاکم در ایران.
زمانی که لال و بی صدا ولی با عمامه و عبا کامل دیده شوند، میتوان آنها را به حساب خردمندان زمان دید؛ شاید که گفتارشان از اسلام فقط آن صداقت، حقیقت، و عظمت معنوی باشد که فقط هالو را شیر فهم کند که تنها درس و مشق آنها راه انسان را به بهشت هموار خواهد کرد.
هنوز جمله آخر تمام نکرده که آیت الله زمان از خشم و نفرت برای منتقدان، برای زنان، برای غیر شیعه (بقیه مردم جهان) می ترکد. دشمن و سگ هار را همه جا، چه در داخل کشور و چه در خارج ، میبیند و نابودی وی را خواستار است.
در واقع، ایران هیچ شباهتی به بهشتی که وصف می کنند ندارد؛ فقط یک خرابی است که در آن آلوده گی ، فساد و فقر، اندوه مندی و مرگ اندیشی بیداد میکند. نفرت پرستی ذاتی آنها در کشور ما و دیگر نقاط خاور میانه آتش یک جهنم بی نظیر را بوجود آورده است.
پیروان آنها، اغلب فکراً تنبل، به ندرت دور اندیش ولی همیشه آماده برای سوء استفاده از مال دیگری به نفع جیب خود، از آخوندها اطاعت می کنند. آنها فراتر از ظاهر آخوند با عبا و عمامه باید چیز خاصی ببینند که بشری فانی و کور، مثل من، نمی بیند.
شاید که عکسی از یک آیت الله، برهنه، ما را راهنمایی کند.
برای مثل، نگاهی میاندازیم به علی خامنه ای، رهبر معظم کشورمان که ما را به جهنم هدایت میکند. برهنه و لخت، او در واقع با همه ما متفاوت است.جمهوری اسلامی ایران را یک علی خامنه ای، حریص خوک صفت و خسیس اداره میکند.
خامنه ای و سپاه پاسدارانش یک امپراتوری ثروتمند ایجاد کرده اند که حاصل از دزدی و چپاول مستمر، حقه بازی با تجارت و مبادله طلا و ارز، پایاپای معامله کردن منابع طبیعی کشور مان با مستبدان دیگر برای خرید دوستی جعلی آنها است. در حال حاضر، پول برای جاه طلبی های هسته ای کم آمده است. از طریق مذاکرات هسته ای با غرب مردد و ترسو میخواهند جیبی را پر کنند وبه مراد خود تا حال رسیده اند.
ما ایرانیان، بی حال و بی برنامه، هر جا که باشیم، چه در کشور وچه خارج از کشور، بدون اعتراض و بی سر و صدا کنار نشسته ایم. لفظ کلام ما فقط «کاریش نمیشود کرد» شده است. ای بابا! خیلی کار میتوان کرد.
در حرف، هیچ فرصتی را از دست نمیدهیم و دائماً تکرار میکنیم که چقدر کشور خود را دوست داریم و به آن افتخار میکنیم. این فقط نمایش و هارت و پورت است. هیچ اشتاقی به مردم، فعالیت و اتحاد ملی نداریم. در عمل، به ندرت انگشت بلندکرده که حتا خودمان را نجات دهیم. منتظر هستیم که شاید دیگری و دست غایبی باشد که ما را نجات بدهد. در تنبلی و بیفکری و حرف مفت افتخاری نیست.