پرستش رهبر، هر نوع رهبر مستبد، چه شاهنشاهی، چه مذهبی و چه قومی، در نهاد ما ایرانیان است. در حال حاضر دو بت را، خمینی و خامنه ای، می پرستیم چون قدرت فکری و اراده لازم را نداریم که مملکت خود را آباد کنیم. در دل خود به زمان، آسمان و آخوند فحش می دهیم ولی در وقت عمل فوراً جلوی زورگو سجده کرده و بخاک می افتیم. عوام فریبی و استبداد را در نهاد خود پذیرفته ایم.
مردمان غرب سالها برای آزادی خود از یوغ قدرت و خرافات دینی کوشش کردند.
آزادی اجازه می دهد که مردم ازهر مستبد و هر زورگو سرپیچی کرده و احترام به خود و کشورشان را بدست بیاورند. برای وجود یافتن و استقرار یک دموکراسی، دولت باید عاری از هر گونه احکام دینی خشک اندیشه، کهنه مسلک و عوام فریب باشد. این آیین در مرام و میراث فرهنگی ایرانی نیست. ایرانی، خصوصاً ایرانی شیعه زندانی مذهب خود است. ما روزی نوکر استبداد نخواهیم بود که ما، مردم ایران، شهامت ان را داشته باشیم که اعلام کنیم که هر انسان بدون تمایز نژاد، مذهب و یا عقیده، دارای حقوق گزندناپذیر می باشد.
ما از اسارت مستبدان روزی خواهیم گسیخت که در صحبت و کردار خود قبول کنیم که: هر کس حق دارد آزادانه دین خود را انتخاب کند و اعتقادات فلسفی خود را پایه ریزی کند، و آنها را شخصاً و یا در جامعه بدون خشونت و زور به دیگران پرورش دهد.
بعد از چهل سال انقلاب اسلامی شوم، ما در ایران بنای مملکت را بر اساس تنفر و لج بازی با آمریکا ریخته و سیاست مملکت را به یک مشت بسیجی لات و بی فکر سپرده ایم.
قدرت یک مملکت در رفاه و خوشنودی مردم است نه در شعار انقلابی پوک و خفقان و فقر.