مبارزه با اسلام سیاسی

پوچی عدالت اسلامی

Resisting theocracy in Iran
Resisting theocracy in Iran
از زمان مشروطه تا حال، شخصیت‌های ادبی و علمی ما مکرراً پوچی عدالت اسلامی و ظاهر سازی ما را وصف و انتقاد کرده اند، ولی هیچ بهره ای از سخنان آنها نبرده ایم

پوچی عدالت اسلامی

حاشیه: امروزه کمتر کسی نوشته های یوسف اعتصام الملک، عباس اقبال، سعید نفیسی، محمد علی جمالزاده، شجاع الدین شفا، پرویزناتل خانلری، بهار، ناصر صاحب زمانی و احمد کسروی را می شناسد. حالیه نه تنها باسانسور اسلامی مدارا کرده ایم بلکه با بیتفاوتی، عدم کنجکاوی و تنبلی در مطالعه، این اشخاص را چند باره خاک کرده ایم. ولی هر یک از آن‌ها جمله ای را در مقاله امروز ما نوشته اند.

از زمان مشروطه تا حال، شخصیت‌های ادبی و علمی ما مکرراً پوچی عدالت اسلامی و ظاهر سازی ما را وصف و انتقاد کرده اند، ولی هیچ بهره ای از سخنان آنها نبرده ایم. خیام را میپرستیم و از تکرار حافظ خسته نمیشویم ولی حوصله فکر به معنای آنها نداریم و در استدلال و سپس به عمل تنبل هستیم.

پوچی عدالت اسلامی ومعایب ما

خواست عدالت و دادگری صدها هزار ایرانی را در سال ۱۳۵۸ به خیابان کشید تا که برای پوچی عدالت اسلامی روح الله خمینی راه پیمایی کنند. پس از چهل سال عدالت اسلامی آخوندی از خفقان شاهی بدتر است، ولی زورگویی، خشونت و فساد قوه قضاییه که از ولی فقیه مستقیم دستور میگیرد، ریشه عمیق در تاریخ ایران دارند که مانند بیماری مزمن از آنها رها نیستیم و هیچ کاری هم برای ترمیم آن نمیکنیم. مثلاً، قبل از آنکه دهان را باز کرده و صحبت کنیم، در موضوع اطلاعاتی مستند داشته و در باره آن فکر کرده ایم.

اگر خواسته ما آن است که از نعمت عدالت و دادگری بهره مند شویم، باید روش خودمان را عوض کنیم. کسان ناراضی و پژمرده که از ملت و آخوند و بخت و روزگار مینالند ولی تنبلی فکری، زورگویی و کوته بینی را کسوت خود کرده اند، باید از خودشان را عیب گیرند زیرا که علت شکایت در وجودشان است. پوچی عدالت اسلامی را باید استدلال کرد.

در ایران توقع ما آن است که کاری نکرده و در راه سعی و عمل جان بکف نگرفته اما خود را صاحب هر چه خوب و خواستنی است بدانیم؛ میخواهیم که از برگزیدگان جهان باشیم تا که همه احترام ما را گیرند، دوست بدارند و فرهنگ ما را بپرستند.

اما در این راه یکقدم هم بر نمیداریم.
حسادت، بغض، کینه،نادانی، خرده گیری و کمبود درک و استدلال خود را در لفافه شکایت از این و آن، بدگویی و دشمن تراشی میپوشانیم و خودمان را با این دروغ راضی میکنیم که هیچ تقصیر و گناهی نداریم.
ما فقط مظلوم و قربانی هستیم و کوتاهی و خطا از دیگریست که آرزوی ما را بر نمی‌آورد و هوس ما را جواب نمیدهد. دولت ما ولایت فقیه و ساخت ایران شیعه است که ما را با دروغ اقتصادی و وعده پوچ مذهبی خواب کرده است. ولی فقط اسراییل، آمریکا و غرب را مقصر میدانیم و برای خود در تمام خاور میانه دشمن ساخته‌ایم؛ هم پیمانیان کشور را با پول خریده ایم؛ در همسایه و  نا آشناعیب می‌بینیم ولی همان عیب را در خود، هنر میدانیم.
در داخل کشور، سرمان را در شن کرده و فقط با اطرافیان خودگپ میزنیم و به کسانی که عقیده ای دیگر دارند، تهمت زده، و برایشان پا پوش میسازیم و با خشونت رفتار میکنیم. ولایت فقیه و بی عدالتی آیینه ایست از کردار اجتماعی ما.معتقدیم که اگر به مردم و جهان فحش بدهیم حق ماست ولی هرکس از ما ایراد گرفت یزید و اهریمن است.

از ماست که بر ماست.

پوچی عدالت اسلامی و ملت

مردمی که سالها با یک بدبختی بسر بردند بآن خو میگیرند و بدی‌ آن را فراموش میکنند و در دل خود این را هم از قضا و قدر میشناسند.در حالیکه لاشخوران غزل در مدح آقایون میگویند و کاسه میلیسند (چه داخل کشور و چه مقیم خارج)، از فهم مشکل اساسی مردم، کوته فکری دینی، بیفکری و نادانی، فراری هستیم.
فردوسی را که همه ایرانیان روی سر میگرند و حلوا حلوا میکنند، ولی کمتر خوانده و کمتر از آن هم به معنای گفته اش اهمیت میدهند، چنین گفت:

ز دانش به اندر جهان هیچ نیست           تن مرده و جان نادان یکیست

از زمان مشرطه تا حال، شخصیت‌های ادبی و علمی ما مکرراً در باره دو گونی ظاهر و باطن ما نوشته‌اند و ظاهر سازی و تشریفات دیوانه کننده ما را وصف و انتقاد کرده اند، ولی هیچ بهره ای از سخنان آنهانبرده ایم. از اعمال و اشتباهات خود درس نمیگریم، آنقدر که باور داریم که هیشه حق با زورگوست و ابتذال خرد است.

کلمات قلنبه را طوطی‌وار تکرار میکنیم بدون آنکه به معنا و اثر آن‌ها بیاندیشیم. از هر نقلی اندکی میدانیم ولی در باره آن اظهار نظر میکنیم. هر تقلب را هنر میدانیم ولی به آسانی گول مردم بوقلمون را میخوریم. عدالت را آن میدانیم وقتی که درآن فقط نفع شخصی خودمان ارضاء شود، و از پرداخت رشوه کوتاهی نمیکنیم.

جمهوری اسلامی ایران و ولایت فقیه زاینده فرهنگ ماست. پذیرش زورگویی، خصوصاً مذهبی در نهاد ماست. شکستن زنجیر بردگی آداب ها و عادات کهنه مشکل است زیرا که قدرت فهم و پذیرش افکار جدید راکه بر خلاف عقیده و پسندمان باشند،نداریم و نیروی خودرا در صرف ترویج خود پسندی هدر داده ایم. حقیقت را واژگون کرده ایم و پلید را بظاهر مذهب نیک آراسته ایم.
عدل و اعتدال هم ریشه اند و با تندروی وخشونت دینی در یک کشور نمی گنجند. حاصل اسلام پرستی آخوندی، جفاخ و سبکسریست. حاصل اسلام پرستی آخوندی، پوچی عدالت اسلامی است.

Print Friendly, PDF & Email