در ایران زورگویی (استبداد) و اطاعت از زورگو (مستبد) پدیدهای فرهنگی هستند و نابودی ریشه های عمیق آنها کار یک شبه و یا یک انقلاب دیگر نیست.
استواری و لایت فقیه (جمهوری اسلامی) و احکام شریعت، زورگویی سلطنت را کامل کرد. کوشش آن بود که احکام مورد پسند روحانیون بدون اعتراض پذیرفته و اطاعت شود.
بر طبق آنچه که آقایون طرح کرده اند، ایران باید به یک مرحلۀ قوی از توسعه و رشد اجتماعی برسد که « مؤمن و اسلامی» گفته میشود. برای رسیدن به این هدف باید با دقت بسیار مردم را اصلاح و پاکسازی کرد. آقایون اینرا «راهنمایی» میگویند و امر به معروف و نهی از منکر را شعار و قانون ایران کرده اند. ولی هر اصلاح و پاکسازی فکری عامی فاشیسم است، هر قدر که برچسب اسلام و مذهب داشته باشد.
اصلاح مردم ایران از زمان انقلاب با دنبال سه روش انجام گرفته است:
♦ پاکسازی عناصر خارجی و اصلاح ساکنان کشور
♦ تحمیل اسلام شیعه در آموزش و پرورش
♦ کنترل کامل اخبار و اطلاعات
وصف دیگر جامعهٔ « مؤمن و اسلامی»، ارتجاع، استبداد و تعصب میهن پرستی است. در تله چنین جامعه ای نه تنها مردم افتاده اند، بلکه آقایون هم اسیر آن هستند. ولایت فقیه نتیجه وارونه گرفته است و روحانیون در آتش خود افتاده اند. آنها جوانان یک نسل مطیع که آسان بشود اداره کرد، بزرگ کرده اند ولی در عاقبت نسل مطیع، بی هدف و بدون مسئولیت، بار و نگرانی برای روحانیون شده است.

مفهوم دمکراسی و آزادی بیان در تضاد با فرهنگ اسلامی ایران است. اطاعت از یک رهبر کورکورانه، وی را تحسین کردن و برایش کف زدن، فهم همگان از صحنه سیاسی است.
در سال ۱۳۵۷ «رهبر معظم انقلاب و امام زمان»، یک خان قرون وسطا، جای شاه را گرفت و تا حال با قدرت الهی مطلق در ایران حاکم است.
شاه برای خان خانی و خدایی محتاج به حمایت روحانیون قم بود. اما ولی فقیه نیازی به کنار آمدن با نیروی سیاسی داخلی ندارد. هیچ گونه نیروی سیاسی وجود ندارد که او را نگران کند. هر آشفتگی اجتماعی و صنفی به آسانی سرکوب و یا ماست ـ مالی میشود.
تاریخ کشورهای دمکرات که در آن آزادی بیان محترم است، از سلسله مراتبی گذشته است که در آن قدرت های سیاسی مخالف در کشمکش بوده اند و از تنازع قبلی برای درگیریهای آینده درس گرفته اند.
بیست سال اخیر از چند انقلاب و شورش گذشته است و دو سلسله سلطنتی محو شده اند ولی کمتر درسی آموخته شده است. زیربار استبداد ولایت فقیه بودن و خان قرون وسطا را در قرن بیست و یکم به رهبری پذیرفتن، دلیل هویدایی بر آن است.
مردمان ممالکی که برای آزادی خود از استبداد کوشیده اند، از هر فرصتی برای پیش برد اهداف خود استفاده کرده اند. در آغاز در سرزمین خود تلاش کردند، و زمانی که جانشان به خطر افتاد، پناهنده به مملکت دیگر شدند تا که کوشش خود را ادامه دهند.
روال ایران روال دیگریست. در مملکت یک مستبد از قدرت می افتد تا که زورگوی دیگری جایش آید. هر فرصتی که برای تحول جامعه پیش آمده ظایع شده است. پناهندگان ایران در خارج استعدادی در همبستگی و همکاری ندارند و اگر هم کسی دراین راه بکوشد، با فحش، مسخره و تهمت کاذب وی را له و خرد میکنند و با حماقت و سستی خود همدست آقایون تهران هستند. ضعف و ناتوانی ایرانی و ایرانی نژاد برای ایجاد همبستگی در خارج دلیل هویدای آن است. در دوره های نشست های هسته ای در اروپا، خیال مأموران امنیتی کشورهای میزبان ازطرف «اوپوزیسونی های» ایران برای تظاهرات بر علیه استبداد ولایت فقیه راحت بود: محو بودند و حتا یک فرد متظاهر در شعاع یکصد فرسنگی هتلهای میزبان دیده نشد.
پاکسازی عناصر خارجی
پاکسازی عناصر خارجی یعنی پاکسازی و اذیت اقلیت های قومی و مذهبی که ایران سرزمین اجداد آنهاست، گام اول برای استحکام جامعه «مؤمن و پاک» بود. در سالهای ۵۶ـ۱۳۵۷ و آغاز تجاسر علنی روحانیون با سلطنت، آخوندها به همراهی کلیه مردم احتیاج داشتند و صحبتی از این مسئله نشد. اگر هم چند بار خمینی به آن در سخنرانی های خود از فرانسه اشاره کرد، ماموران ارتباط با رسانه ها فوراً جلوی سوالات خبرنگاران کنجکاو غربی را گرفتند. ایرانیان آنقدر کور عاشقِ جمله «شاه باید برود» بودند که اگر کسی با آینده نگری سوال میکرد فوراً از جانب اطرافیانش بر چسب شاه پرستی و نوکری آمریکا را میخورد.
مجنون یک جمله شدن و کورکورانه، بدون حساب و بی گدار به آب زدن و زودرنجی از انتقاد، اساس عملکرد و «فعالیت» سیاسی در ایران می باشند که کمتر کسی از آنها مصون است و آب و دانه برای رشد استبداد است.از استاد دانشگاه تا پادو مغازه، از شاعر تا بنا، بی کفایتی در بحث و کوتاهی در فراگیری مباحثه قابل مشاهده است، چه دیروز و چه امروز.
آموختن کنجکاوی سالم و بحث در مدارس استبداد حرام است.
آهسته آهسته، پس از انقلاب ماه بهمن، اقلیت های مذهبی و قومی محکوم و طرد شدند. بنای آن بر باور اسلام و عمل اسلامی هاست که فقط آنهایی که قدرت سیاسی را در دست دارند، مؤمن واقعی وپاک هستند. دیگران، حتی مسلمانان با عقیده مذهبی متفاوت، کافر و نجس هستند: باید که به کیش مستکبر قسم خورند، جزیه پردازند. اگر اینها اثری نکرد راندن آنها و کشتار مؤثر خواهد بود.
رهبران جوامع در اقلیت، چه به بهانه مذهبی و چه به بهانه قومی، در ایران و در خارج کشته شدند و مالشان مصادره شد. شاغلان از کار افتادند و بسیاری یا در خانه و خیابان بقتل رسیدند و یا با اتهام کاذب و حکم رسمی «انقلابی» محکوم به دار شدند. امروزه سرو صداد خوابیده است زیرا که اقلیت ها لت و پار شده اند و آنهایی که مانده اند، با وسواس قابل توجیه از نشان عقاید و قومیت خود طفره میروند.
امروزه اگر با جوانی که خود را تهرانی «تهرونی» و مدرن بداند و ازاین مسئله صحبت شود، فوراً به بهانه کهنگی قصه حاضر به بحث نیست، گرچه که مردان عوامل این جنایت ها هنوز محور چرخش ولایت فقیه هستند؛ گرچه که تاریخ و خصوصاً گذشته نزدیک، زیر ساز امروز و تخت پرشی برای جامعه به فردا است.
نسل جوان اقلیت ها از ثبت نام در دانشگاه و یا استخدام دولتی محروم هستند. سالهاست که شعار ها و عبارتهایی که تنفر از آنها را رواج میدهند، بین مردم زیاد است. بسیاری از کشورشان، از سرزمین آبا و اجدادی خود گریختند. ایران قوه و توانایی بسیاری از عناصر با استعداد، با فرهنگ، حرفه ای و منظم خود را از دست داد.
قدرت نهاد و خلاقیت که در نهاد بشر هستند و با وی متولد میشوند احتیاج به فضای مناسب دارند که رشد کنند و ذات مثبت به ثمر رسد. اگر محیط اجتماعی مثل ایران امروز مسموم، فاسد و جوانان بدون هدف و آینده باشند، تظاهر و دو رویی حاکم است تا حدی که روحانیون از نسلی که پرورش داده اند واهمه دارند.
قدرت هر مملکتی در جمع تنوع مذهبی، اقلیت قومی و آزادی فکری است تا که هر فرد بتواند با تجربه خود برای حل مسائل، کوچک و بزرگ، بکوشد. مسالمت و اعتماد جویی که برای بقای ایران حیاتی است بین تمام مردمان مملکت آسان نخواهد بود وبر اساس معذرت الکی وحرف مفت نخواهند شد. به عمل و استحکام در باور «همه در کشور یکسان هستند» احتیاج است.
شیعه تهران ، قم، خراسان، … بودن ضامنی برای استعداد، اندیشه گرایی، زیرکی و هنرمندی نیست. جمود فکری، خشک نظری، کوتاه اندیشی با درسهای اساتید و منابع تقلید قم شکوفا میشود.
پاکسازی زندگی اجتماعی اسلامی: شستشوی مغزی
شیعیان ایران از خشک مؤمن گرفته تا کم باور، از اختناق و ظلم در امان نبوده و نیستند. حرف و رای فقط حرف و رای رهبر است که با همدستی جمعی و مزدوری گروه دیگر فرمان میشود. از سال ۱۳۵۷ دستگاه استبدادی شیعه اثنا عشری از اشتباهات اولیه خود بسرعت آموخته است و امروزه مانند ساعت کار میکند.
در یک کشور استبدادی، هیچ کس نباید در هیچ لحظه ای در فعالیت های روزانه خود رهبر معظم و خان قرون وسطا را فراموش کند. چنین است که تصاویرش در کلاس درس، محل کار، در مغازه، در حمل و نقل عمومی و یا دیوار ساختمان ها نصب شده اند. اگر هم لازم باشد عکس بزرگ رهبر با حلبی و یک ساختار محکم بنا شده است. ساکنین ایران سالهاست که این تصاویر برایشان زینت شهری و خانگی است. به دیدن «آقا» و رهبر معتاد شده و اگر این عکسها از آنها گرفته شود احساس کمبود میکنند.
در کشور شعر دوست ایران، شعر آسان ذهن ساده لوح را به خود مانند آهن ربا جذب میکند. صدها بیت شعار در کناره تصاویر «آقا» بچشم میخورد تا که همگی خوانده و تا آن که ناخودآگاه به خاطر بسپارند.
در ایران مدرن هر نوشته ای که منتشر شود باید با «بسم الله الرحمن الرحيم» و یا تخلیص آن «باسمه تعالی» آغاز شود. از مقالات علمی تا یک یادداشت داخلی شرکتی، از ورق آب و برق تا انشاء دانش آموز، یکی از این دو جمله باید سر مطلب باشد. اگر در یک نوشته رسمی فراموش شوند سر نویسنده به سنگ خورده و کارش به دست انداز میافتد.
در ایران گریز از شیعه اثنا عشری و شستشوی مغزی ممکن نیست.
ترس: سلاح اسلامی برای اطاعت مطلق
برای اصلاح و حفظ جامعه که در نظر آقایون «مؤمن و پاک» باشد تا که تخم ارتجاع، استبداد، و میهن پرستی متعصب به آسانی رشد کند و به ثمر برسد، ایجاد ترس و آن را پرورش دادن بسیار کاری و مؤثر است.
خوف سلاح مفیدی برای مبارزه با گردنکش ناشی و تازه کار است. ترور و وحشی گری بیحد مردم را یاغی شورشی میکند و از آنها دشمن میسازد. ولی بیم و ترس به میزان، کم کم وی را برای اطاعت مطلق تربیت میکند و شستشوی مغزی میدهد. خوف هم از بیرون و هم از درون، ـ فکر به آن ـ، ذهن را کرخ میکند. فرد مسحور کمتر در فکر شورش خواهد بود و با تمرین و عادت ماشین وار عمل خواهد کرد. اگر هم خطا کند فورا میتوان وی را به گه خوردن و توبه کردن مجبور کرد.
دادگاههای انقلاب اسلامی سال های سال است که با عجله و به نام اسلام، متهم را به مجازات سنگین و یا مرگ محکوم میکنند زیرا که در اصل از فرمان روحانیون سرپیچی شده است.
شریعت و باورهای سنتی اسلام یک لیست دراز از ممنوعات است که بر اساس تفکیک جنسی، تحقیر زنان و کرخ اندیشگی قرون وسطا ست. مجازات متخلفین وحشیانه و ابتدایی است: شلاق، سنگسار، تجاوز به عنف، قطع و نقض عضو، شکنجه و اعدام.
دارزدن عمومی و گروهی محکومین در خیابان و ساعت پر رفت و آمد، صحنه ایست «عادی» در ایران. روزنامه ها و وبسایتها بدون حیا تصاویر را منتشر میکنند. محکومین از جرثقیل و یا ستون پل چند ساعتی آویزان میشوند. در این مدت، عابران احمقی تخمه میشکنند، صحنه را تفسیر میکنند وحتا ابله هایی جوک هرز میگویند.
بچه و نوجوان شاهد این صحنه ها هستند و ترس بزرگسالان را احساس و بو میکنند. چه پدر و مادری حاضر است بدون آنکه قلبش بشکند از فرزند شلاق خورده پرستاری کند ویا شاهد بیچارگی دخترش که بوی تجاوز شده، باشد ویا جسد ناقص العضو بچه اش را شبانه و یواشکی دفن کند؟
بزرگتران ما، هرقدر که به آنها احترام گذاریم و بررسی نشده طرز فکر و عقایدشان را پذیرفته و به آن عمل کنیم، به سهم خود مسئول این وضع هستند. زیرا که سالهای سال، زیر پرورش و نفوذ پدران خود، چرت و پرتهای آخوندی را قبول کرده و نسل آینده را با خرافه پرستی ترسو بار آورده اند. برای ایرانی زندگی با ترس و چاپلوسی آسانتر است تا که بخواهد بخاطر زندگی بهتری سرکشی کند، سر عقیده و عمل خود با آرامی ولی مستحکم بایستد.
تربیت اجتماعی ولایت فقیه بر بنای ترس است: از خدا، از پیغمبر، از جهنم، از معلم، از … ولی کمتر میتوان بروی نسلی که با رعب بزرگ شده است حساب کرد و به آن اعتماد کرد زیرا که غیر قابل پیشگویی و دمدمی است، از مسئولیت طفره میرود و دستش جلوی رهبر برای صدقه گرفتن دراز است. برای بقای ولایت فقیه لازم بود که هنگی را در خدمت خود داشته باشند که آسان بتوان برای هر عمل کثیفی و اختناق بحرکت در آورد: سالهاست که بسیجی های جنگ ایران و عراق در خدمت روحانیون هستند و همشهری های خود را زیر نظر و عمل دارند. ولی زخامت وفای آنها را با مبلغ مزدگرفته میتوان سنجید. اجرت بیش و وفا بیشتر. وقتی که کفگیر به ته دیگ خورد، و روحانیون نتوانند مزد دهند، چه انفاقی خواهد افتاد؟
نگرانی از این امر ولی فقیه را به میز مذاکره برای حل مسائل هسته ای با غرب فرستاد. ادامه استبداد آخوندی با قرارداد با غرب و تأمین مالی برای چند سالی دیگر تضمین خواهد شد. تا کی؟
حاشیه: مقاله های آینده راجعه به تحمیل اسلام شیعه در آموزش و پرورش وکنترل کامل اخبار و اطلاعات پس از این منتشر خواهد شد. متن کامل را به انگلیسی مطالعه فرمایید.