فهرست آخوندی
بدگمان باشد همیشه زشت کار نامهٔ خود خواند اندر حق یار (مولوی)
گسترش:
تسهیلات هسته ای، مسلح کردن پاسداران و مزدورشان.
اصلاً و ابداً – ساختن و رونق کتابخانه های عمومی با مطالب سانسور نشده در برنامه گسترش نیست.
آزار و ظلم اصولی:
بهائیان، کردها، سنی ها، زنان.
فقط مرد شیعه و چاپلوس رهبر ، آقا بله چی، قصر در می رود.
آزردن دوستان جهل است و کفارهٔ یمین سهل (سعدی)
اعدام و تیر باران :
قاچاقچی های مواد مخدر؛ ودر میان، خردسال، زندانی سیاسی، روزنامه نگار، وبلاگنویس هم محکوم به مرگ می شود.
فقط چاخان دست بوس و مفسد را کسی کار ندارد.
مرد چون میرد، نامرد پای گیرد. (دهخدا)
زندانی کردن:
هنرمندها از نوازنده و موسیقی دان تا کاریکاتوریست ها و کاربران رسانه های اجتماعی؛ فقط سر سپرده رهبر و لات چاقو کش جانش عزیز است.
گروگان گیری:
دو تبعه های ایرانی ساده لوح و زود باور که در غرب زندگی می کنند، منبع درآمد و نان دانی و عامل چانه زدن در معامله سیاسی ایران با غرب شده اند. آنها لقمه ای آسان برای رژیم هستند، چرا که آنها تمایلی برای شک و بازخواست از حکومت مذهبی اسلامی ندارند و در مورد ایران خیالباف هستند.
امروز توانی و ندانی، فردا که دانی نتوانی (دهخدا)
سرقت و خرابکاری دیجیتال (هک) :
تلفن، وب سایت ها، حساب های اینترنتی و تزریق بدافزار به دستگاه های شهروندان. مگر در مواردی که کاربران فقط از اینترنت حلال ایران و دامنه[ir.] که تحت سانسور است استفاده کنند.
دزدی که نسیم بدزدد دزد است در کعبه گلیم را بدزدد دزد است (دهخدا)
دروغ و حرف مفت:
گفتن یک دوجین دروغ هر روز از چهل سال پیش که بیشتر از یک صد و شصت هزار چاخان و حرف مفت میشود. آخرین دروغ و عوام فریبی: امضای برجام.
سخن گفتن کژ ز بیچارگیست ببیچارگان بر بباید گریست (فردوسی)
پرورش موش مرده:
جمهوری اسلامی ایران شبکه بزرگی از چاکر و خدمه قسم خورده خود در صنف های غرب پرورش می دهد. زهر طعنه در آن است که بیشتر نوکرشان در غرب دو تبعه هستند. این اشخاص با گذرنامه غربی که مانند ورد «اجی مجی لاترجی!»، در غرب درهایی را برایشان باز می کند که در غیر این صورت برای مسافر با گذرنامه ایرانی بسته است. این موش مردهای دو تبعه ای، در مجالس غربی با نمایند گان ارتباط برقرار کرده و به نفع رژیم روحانیون تبلیغ می کنند، منتقدين رژیم را بدنام کرده و برایشان پاپوش می دوزند، مقاله برای تملق از حسن روحانی می نویسند، از «فرصت های تجاری ایران» داد سخن می دهند و در وب سایت های غرب کرم می ریزند.
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد (سعدی)
فهرست اشخاص مورد تنفرشان:
بیش از حد طولانی و دراز است.
فهرست اشخاصی که می پسندند:
من، من، و باز هم من و رهبر من، آقا علی خامنه ای. این بسیار کوتاه است.
دوستان:
بشار اسد و پوتین سر فهرست دیکتاتورها و جنگ طلبان مزدورشان در خاور میانه هستند. آسان میشود که این فهرست را تکمیل کرد.
اساطیر و افسانهها
کسی کو بدانش توانگر بود زگفتار کردار بهتر بود (فردوسی)
تبلیغات شاه، تایید شدهٔ از سوی سازمان ملل متحد و سپس بوسیله جمهوری اسلامی (رئيس جمهور اسبق احمدی نژاد)، منشور کوروش را نشانه دفاع از اصول حقوق بشر، عدالت و آزادی از دو هزار سال پیش کردند. تا آنجا که امروزه منشور کوروش مظهر تکبر ملی است و بسیاری از ادعا دارند که «دختر یا پسر کوروش» هستند و با صدها هزار «سید – اولاد پیغمبر» که در همه نقاط ایران ریخته اند هم دوشند. زهر طعنه در آن است که ملت ایران امروز از حقوق بشر، عدالت و آزادی بیان بهره ای نبرده است و سید نمیتواند نسب خود را به پیغمبر ثابت کند.
خارج از زمینه تصور آن که کوروش مفهوم حقوق بشر را به جهان شناساند، بی معنی است. در متن، کوروش خواستار آن بود که عام پایش را ببوسند، همانطور که امروز روحانیون و ولی فقیه خواستار هستند و عدالت اسلامی سر زبانشان است.
توجه کمتر به آن است که در واقع چه در منشور نوشته شده است و پیام آن چیست. مطلب آن است که «چه کسی و چگونه»، فاتح – کوروش، امپراتوری را کنترل می کند.
از آنجا که متن ثقیل کمتر مورد پسند وطن پرست متعصب است، ترجمه های جعلی ولی دلپسند، محبوب عامه هستند؛ لافزنی به دنیا در مورد این نوشته قدیمی به عنوان اصول اولیه حقوق بشر کلیشه ایست که دائم به خارجی ها تقدیم می شود.
این افسانه ایست تا که پوششی باشد برای لغاتی که تکرار آنها طوطی وار، ما را مهم جلوه میدهد ولی از فهم و عمل ما بسیار دور هستند. در تجزیه، تحلیل و پیادهسازی، حقوق بشر، آزادی تفکر و بیان، مورد امتناع ما است. سکوت و کتمان راه و روش ماست. تقیه و کتمان بهانه ایست برای کرنش به ولی فقیه و قبولی زورگو، در حالی که در جمع نزدیکان خود به خلاف آن قسم میخوریم.
امروزه، کتاب راهنمای ما برای زندگی اجتماعی و سیاسی در ایران قرآن و تفسیر آن به میل و های و هوی روحانیون است. برای آنها فقط قرآن کتاب نهایی برای صلح و رفاه حساب می شود.
ما باید صحبت آنها را بپذیریم، زیرا که به ما دستور داده اند. فقط با قصد خودکشی میتوان از روحانیان حساب بخواهیم. مکافات و خشونت در خاور میانه، ستم به مردم و نابودی اقلیت ها و نیروهای ضعیف در نتیجه دو پهلو گویی زور گوی داخلی با پرچم اسلامی و خارجی با پرچم رنگین کمان است. و قرآن بهانه جنگ، کشتار و در بدری است.
هر آنچه در قرآن نوشته شده است برگه و زمینه ایست کافی که با تشر و خشونت صلح و ساز گاری با دیگران رد شود تا که دشمن تراشی و نفرت از کسانی که دیدگاهی متفاوت از جهان دارند، روش عام شود.
قرآن پرستی همانند تبلیغ شاه از منشور کوروش است، ولی با صرف و هدف دیگر.
این بار بحث در مورد متن و ترجمه جعلی آن نیست. این بار مسئله در تفسیر جملات عربی است تا که شخص یک «مسلمان مؤمن» از نظر حاکم حساب شود. امروز، مؤمن کسی است که دست بوس و بله چی آیت الله زورگو باشد و او را حتیٰ در تاریکی مشئوم خط امام خمینی دنبال کند. دیگران، مسلمان پیرو عقاید و فلسفه دیگر و یا دین دیگر ،محارب و کافر هستند که یا باید تنبیه و مجازات شوند و یا به اسلام گرایند.
… و قصه چهل طولی ایرانی
در طول قرن ها ما یک اسطوره خطرناک ساخته ایم: و آن کمال و فر آراستگی اسلام تشیع ایران و برتری اصول آن و فضایل اجتماعی الهی آن است. اما آنچه امروز ما ملاحظه می کنیم، قصاص، سنگسار در کشوری است که با خشونت، نفرت و فساد اداره می شود.
بوقلمون صفت، نمیتوانیم ضد و نقیض های خود را توجیه کرده و یا حتیٰ وجود آنها را قبول کنیم. رؤیا و خواسته های ما با کردارمان متناقض، و پذیرش و احترام به تفاوت های فرهنگی در داخل مرز های ایران برای ما قابل قبول نیست. ضابطه شخص زرنگ،متمدن و با سواد برای ما فقط تهرانی ـ تهرونی ـ پولدار است و کاهل بیتربیت – دهاتی – فقط بزرگ شده شهرستان است.
ما قرآن را می خوانیم. حتیٰ آن را حفظ کرده و طوطی وار یاد می گیریم. و شناسایی اندک است. غافلیم از زبان عربی و سبک قرن اولیه هـ.ق. هنگامی که فقط یک رونویس را حفظ شده و نسخه های دیگر نابود شدند. همانطور که برای خواندن خط میخی روی استوانه کوروش، نیاز به دانش متخصص خاص داریم.
هر یک از ما، غیر از آقایون، گریزی ذاتی از عربی داریم؛ به طوری که اگر خارجی فارسی را عربی گوید، یقه پاره کرده و خون می جوشد. فقط با فشار و اصرار قبول خواهیم کرد که شعرا، نویسنده ها و دانشمندان ما فارسی و عرب زبان بودند و آثار مهم شان به عربی نوشته شدهاند؛ که نخوانده تجلیل می کنیم.
طبیعتاً، شعر های مورد علاقه ما در زبان فارسی، از حافظ و خیام، عنوان مثال، هستند. حافظ یک ریاضیدان مبتکر و نویسنده کامل به عربی و دشمن خشک مذهب و منافق با مسلمانی ظاهری بود.

با فال ،حافظ طالع بین ما شده است. چند بیت چاپ شده روی تکه کاغذ در کوچه و بازار می خریم. فروشنده معمولا یک بچه فقیر خیابان است که کمتر سواد دارد. هیچ یک از بیت های عربی حافظ را برای لذت از خواندن و شنیدن فال خوب (فال بد) نخواهد خواند.
رسد مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند (حافظ)
ذهنیت متناقض و نا آگاهی ما از اثرات منفی آن راننده کردارمان هستند. اعمال ما هم گونهٔ رفتار هنرپیشه ایست که بدون فکر و استدلال جملات حفظ شده را تکرار می کند. در جامعه، رفتار ما کم ثبات و کم عمق هستند.
هنگامی که در ایران هستیم، فریاد «مرگ بر آمریکا» را در جمعیت بنظر ما عادی و حق می آید. ولی اگر فرصتی شده و به آمریکا رفته و اگر شد، شهروند آمریکایی یا دارنده گرین کارت شده و زندگی را با قاعده و حفظ قوانین محل هماهنگ خواهیم کرد؛ گرچه که ادای ما با اخ و پف و اطوار همراه است.
هنگامی که آخرین مدل تلفن هوشمند تولید شرکت آمریکایی به بازار می آید، فرش زیر پای خود را فروخته تا که آخرین مدل را بخریم. عمل برای چشم و همچشمی و پز است، زیرا که بیش نیمی از برنامه های کاربردی برای استفاده در ایران ممنوع و یا بی فایده است. با این حال، بحث از سانسور و خفقان رسانهها در اولویت ما نیست. فقط به کسی که قر قر می کند،شانه بالا می اندازیم:«ای بابا! میدانیم که این کار نمی کند. به تو چه!»
ما دست و دل باز و لوطی بزرگ می شویم. ولی همچنین در ترس تربیت می شویم، به هر شهروند مشکوک هستیم، و به فساد در هر قشر جامعه عادت داریم. بیشتر فکر و تقلای ما آن است که از و غریبه و حتیٰ آشنا گول نخوریم و کلاه سرمان نرود. ولی اگر فرصتی شود که بتوانیم بدون دقدقه سر کسی را شیره بمالیم، از آن صرف نظر نخواهیم کرد.
فساد عصر حاضر آشکار است سپهر از زشتی او شرمسار است (اقبال پاکستانی)
کم در بارهٔ کشور خود میدانیم. برای خراسانی، کرد مفهوم ندارد، بندربوشهری از طرز زندگی تبریزی کمتر خبر دارد و برای تهرانی، شهرستان اهمیتی ندارد چرا که شهرستان و عقب ماندگی برای وی یک معنا است. آن کمی که در باره کشور میدانیم ما را گیج و سرگردان میکند چه در تاریخ باشد و چه در مسائل اجتماعی و یا استبداد حاکم در سیاست و یا زور گویی خانگی باشد. ما در مورد ایران خیالبافی را بر توجه به واقعیت ترجیح می دهیم.و اگر کسی عقیده خود را بنحوی تحمیل کند، بی چون و چرا دنبالش میرویم.
ز زلف تو بوی عنبر و بان آید خر بنده بخانه شتربان آید (فرخی)
مسئله آن است که تناقض خود را نمی توانیم توجیه کنیم و حتی آنها را ملاحظه کرده و شاید بپذیریم. آسان خود با اوضاع، ولو دل آزار و نامناسب جور می کنیم و کم به آن فکر کرده و یا تلاش برای به سازی می کنیم.
اگر کسی، خصوصاً خارجی، که بخواهد مو شکافی کند و بیشتر بداند و راضی به تکرار مکررات و تعارف نباشد و بیش از حوصله ما سؤال کند، فوراً این را به او تحویل میدهیم:«این تقصیر شما نیست اگر شما نمی فهمید. تبلیغ رسانه های غربی شما را مسموم کرده است. تمدن بزرگ ما دو – سه هزار سال قدمت دارد. ما عرب وحشی و مغول خونخوار را رام کردهایم. شما نمی توانید تمدن ما را درک کنید.»
برای هر کسی مشکل است که پای خود را کفش دیگری کند و شخص را دریابد. اما آیا خودِ ما منظور خود را درک کرده و میدانیم که از جامعه چه انتظار داریم و چه می خواهیم؟
ما دوست داریم که آب از آب تکان نخورد. افکار «غیر معمول و نامانوس» را فوراً رد می کنیم و مجموعه ای بزرگ از عبارات پیش ساخته حفظ کرده ایم: « نگو جانم! همه میدانند که این غلط است، دروغ است، عملی نیست…».
کسانی که از میان ما برخاسته و شجاعت گردن کشی دارند، خوار و ترد می کنیم. اگر آنها در افکار خود پا فشاری کنند، آنها را یا راضی یا مجبور به تبعید می کنیم. بسیاری از پناه جویان ایرانی در غرب توسط رژیم اسلامی محاکمه شده اند، و بدون پشتگرمی اهلی محل به حال خود رها شدند و حتیٰ فلاکت آنها از آشنا و نزدیک سر چشمه گرفته شده است که خبرچینی کرده اند. اگر آنها در کشور بمانند، در افکار خود پا فشاری کنند و توسط مقامات به حبس طولانی و یا اعدام محکوم شوند، فوراً عامه سکوت کرده و با جملاتی مانند: «تقصیر خودش بود. نمی بایست دخالت می کرد.» داستان بایگانی میشود.
ما از صحبت در مورد پول و مصرف گرای کراهت داریم و در شأن خود نمی دانیم. با این حال، به اشخاصی که پول دارند، و یا بهترین ماشین آلمانی می رانند و یا بینی زیبا یی با کمک جراحی دکتر مشهور دارند، حسادت می ورزیم و هم مانند آنها را آرزو داریم.
ما دمدمی هستیم و آسان تحت تاثیر قرار می گیریم و با نازک دلی، تعصب بیجا و خیال به پیشامدها عکسالعمل نشان می دهیم. با تمام معایب خود مانند میلیاردها دیگر در جهان فقط انسان هستیم، گر چه خواسته آن هستیم که از دیگران برتر و تافته جدا بافته باشیم و همه آنرا قبول داشته باشند. حساس و زود رنج، اگر کسی ما را مسخره کند و یا عیب معقول گیرد، فوراً قهر می کنیم. اما مسخره کردن و عیب گرفتن از دیگران را حق مسلم خود میدانیم.
در سال۱۳۵۸، توضیح ما برای دور انداختن سلطنت، سرکوب مردم و استبداد شاهی بود. امروزه، به کمک تبلیغات اسلامی و عصر دیجیتال، تلفیق خطرناک، خفقان استبداد قوی تر شده است.
در آن روزها، شکایت ما از فرهنگ غرب بود که بنظر تیشه به ریشه جامعه ما میزد. در حال حاضر، فرهنگ کم عمق تر شده، و مجموعه ایست از شعارهای اسلامی، تحریف حقایق و سنت تقلبی و من درآوردی آخوندی.
چهل سال پیش، شکاف بین مردم و نخبگان را محکوم کردیم، همهٔ مسائل و نکبت را تقصیر شاه دانستیم، وزرای دست بوس را سرزنش کردیم در هنگام تیر باران هورا کشیدیم. بلا فاصله رهبر ، آقا و امام خمینی را روی سر گرفتیم و بعداً جانشین او را حلوا حلوا کردیم و با سکوت در قبال زور گویی اسلامی، لاابالی و بی تفاوتی تمام کشور را به ولی فقیه، پاسداران و بسیجی پیشکش کردیم. کنار نشستیم، به صدقه قانع شدیم، سنگسار را تماشا کردیم، و قصاص را پذیرفتیم. امروزه، با هدایت رهبر و آیت الله های حریص و تشنه قدرت، شکاف ژرفا شده است.
جهل من و علم تو فلک را چه تفاوت آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی (حافظ)

در آشورا، مانند عروسک کوکی و در دسته مراسم عمومی برای امام حسین دستوری اشک می ریزیم و سینه و زنجیر می زنیم؛ انگار که ساعتی پیش به قتل رسیده است. به محض این که از دژ آشفتگی عام و مردم دور شدیم، انگار نه انگار! با دوستان و شوخی و خنده آن غم کاذب و نمایش را مثل برق فراموش می کنیم.
با تشر و بد اخلاقی به هر کس که روزه را در رمضان بخورد، زهر زبان می زنیم.عادت هم داریم که آبجو و ودکا را با رشوه بخریم؛ گرچه که خوب میدانیم در رمضان در کجای دنج قایم شویم که نان – چای بدون موی دماغ بخوریم. هر بار که الکل می خریم قاچاق را تشویق می کنیم ولی واکنشی به اعدام قاچاقچی نداریم.
آیا این دغل بازی ها کوششی است برای فریب دادن آیت الله یا شیره بر سر خود مالیدن؟ نام این ریاکاری همگانی،کتمان / تقیه است که جای خود رادر اسلام دارد.
سازگار و تسلیم به زمان هستیم. هر جای دنیا که باشیم، چه مهاجر و چه فراری از ولایت فقیه، همسان با اهل محل می شویم. در نیویورک، ما نیویورکی، در پاریس، پاریسی، و در قم قمی هستیم.ولی آرزو در آن است که پندار و کردار ما یکی باشد.
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (حافظ)
ما ایرانی هستیم و قرن هاست به ترس عادت کرده ایم؛ چاپلوسی، زورگویی، و رفتار متناقض پیشه ما هستند. ما به ولی فقیه اجازه دادیم که برنامه خود را پیاده کند و فهرست کارهای خود راکه از دوران سیاه تاریخ در آمده و سازگار با فن آوری مدرن شده است، بی خدشه اجرا کند. لازم به تذکر است که هر فن آوری مدرن و در خارج از دیکتاتوری های اسلامی خاور میانه،من جمله ایران توسعه یافته است.
صبر و امید ما در آن است که زمانی شود و انشاءالله یک نیروی برتر خارجی تغییراتی بوجود آورد. خود ما قادر به انجام آن نیستیم. ما، همگان و دستهجمعی قادر به آن نیستیم. که سرنوشت کشور را با زبان اکثریت بنویسیم نه با اراده مشتی رهبر و حاکمیت مستبد. تاریخ قرن ۱۴ ما داستان هایی از شورش و انقلاب دارد. با این حال، کمتر اعتنا و توجه به درس آنها کردیم.هیچ دقتی در عواقب آنها نکردیم.
با آنکه خداوند رحیم است و کریم گندم ندهد بار چو جو میکاری (مولوی)
امروز، پس از سلطه ایالات متحده آمریکا بر ایران و یک انقلاب اسلامی، به آرامی و آهسته به خواسته روسیه خو می گیریم.
روسیه نرم روش اما قوی اراده هستند، و بر عکس آمریکا آینده دور را در نظر دارند. روس ها می دانند که چگونه بهترین استفاده را از عوام فریبی آخوندی و نفرت کور از غرب کنند. آنها همچنین می دانند که با مردمی رام، فرمانبردار و زبان بسته روبرو هستند.
اگر که خارجی دیگری ما را زیر سلطه استبدادی دیگری نگه دارد، برای ما قابل قبول تر از آن است که همگونهٔ یک ملت مصمم به آرمانی پیش رویم، و از میان اکثریت، بدون هوچی گری، دولت خود را انتخاب کنیم، و با مسالمت و وسواس برای حفظ تفاوت های هر قوم و مذهب، نیروی مثبت برای اهداف مشترک بسازیم.
فلسفه ما فعلاً این است که کنار نشسته و زمانیکه مستبد جدید اشتباه کرد، خود را قربانی اعمال او مظلوم بدانیم. وی را سرزنش کنیم همانطور که روش از قرن های گذشته تا حال پیچیده تر شده است.
یک روز باید این حقیقت را بپذیریم که تنها راه برای آنکه برنامه ولایت فقیه باطل شود، فقط آن است که ولایت فقیه و قانون اساسی را به سطل آشغال بیندازیم و دیگر نام کشور «جمهوری اسلامی ایران» نباشد.
«پدر کسی را سوزاندن»، اصطلاحی است که استفاده از آن به عنوان طعن به بسیار رایج است. اشتقاق آن کمتر آشنا است که به سلسله صفوی ربط داده می شود.
گفته شده است که شاهان صفویه، کینه توز، اجساد دشمنان خود را از قبر در آورده و می سوزاندند. این اشاره و تکیه ایست بر مشروعیت فهرست برنامه شوم ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران. آخوندها نه تنها قسم به سوزاندن جسد پدر ما خورده اند، بلکه همه را زنده میسوزانند.
در آینده کافی است که نام رسمی کشورمان «جمهوری ایران» بدون اسلامی باشد تا که چرخه تاریخی نحس دیکتاتوری، چه سلطنتی و چه اسلامی شکسته شود.
تا آن زمان با اشتیاق به صحبت از تغییرات ظاهری و کم اثر در ایران و هو و شایعه گری آخوندی سرگرم خواهیم هستیم. گفتگوی بیهوده، وقت کافی به ولایت فقیه میدهد که بنفع دار و دسته اش با اوضاع بسازد و مردم را بیش و بیشتر به زنجیر کشد.
دریغا که هنوز مفهوم همبستگی را درک نکرده ایم.
الحق حق و آن جهله الوری والنهار نهار وان لم یره الاعمی.
راستی راستیست اگر چند کسش نداند و روز روز باشد اگر چه کورش دیدن نتواند.