مبارزه با اسلام سیاسی

ایران سال بعداز قیام 1401

پرچم ایران با علامت سوال
نماد ایران بعد از جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟ شیر و خورشید یا نشان جمهوری اسلامی سابقه طولانی استبداد دارند. ما به یک نماد جدید نیاز داریم که نشان دهنده یکپارچگی کشور و هماهنگی بین اقوام و مردم گوناگون باشد.
ایران سال بعداز قیام: آتش زیر خاکستر باید آنچنان جامعه را گیرد که هر عمامه اسلام سیاسی در آن بسوزد. عدم مقاومت حرام است و جایی برای انفعال و تردید نیست.

ایران سال بعداز قیام 1401

جمهوری اسلامی و جامعه ایران از شهریور 1401 با شعارهای «زن، زندگی، آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» به لرزه درآمده است. ذهن ها آماده رویارویی با تغییرات اساسی در سیاست هستند. با این حال، در سیستم سیاسی یک کشور، تغییر تنها زمانی رخ می‌دهد که جایگزینی مشخص در نظر گرفته شود. یک سال بعد، این جایگزین را هنوز نداریم.

حکومت لعنتی استبداد اسلامی در قدرت می‌ماند و مردم ایران را خفه می‌کند زیرا که فعالانه توسط بسیاری و هنوز ناخودآگاهانه توسط دیگران مورد حمایت است.

انقلاب سال 1357، اسلام سیاسی قهقرایی را در ایران مستحکم کرد. آرمان عدالت اجتماعی بلافاصله و به آسانی تباه شد. در بحبوحه بیدادگری و شیعه قشری و به نفع دار و دسته روحانیون بنده خمینی، عام مردم دروغ های ولایت فقیه را بلعید.

در طول چهل سال بعد خلق ناله کرد: گول خوردیم! ولی بجای مقاومت و اتحاد خودش را با رژیم هماهنگ کرد.

صدای هر کس که درآمد، رژیم خفه‌اش کرد و یا بنحوی مردم طردش کردند که مبادا بلایی بسرشان بیاید و احساس کاذب راحتی خرده پا ازشان گرفته شود. هر زورگویی و هر ضرب شلاق که با بی تفاوتی مردم مواجه شد، رژیم را تقویت کرد.

ایران در زیر استبداد اسلامی ضعیف شده است. رژیم برای بقای خود دست به دامن روسیه و چین است. مردم گمراه شده‌اند و برایشان آگاهی صحیح از مطالب مهم که زندگی شان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، مشکل است. خیلی‌ها اصلا نمی‌خواهند بدانند. در انتظار بهار مانند کبک سر خود را در برف کرده‌اند. بخور بخواب کار شان است و خدا نگهدار شان.

مردان شیعه، برخی اسیر مقام و پول و برخی دیگر ترسو، در زنجیر خرافات مذهبی، سنت جعلی و نفع پرستی شخصی قفل شده‌اند. دروغ و پست فطرتی در میان آخوند، آخوندزاده و فراتر از آنها چنان است که بعد از چاپلوسی، دزدی ثروت کشور و نمک بحرامی، بدون دغدغه به غرب میروند و در زندگی جدید خود به ریش مردم هالو ایران و حماقت غرب می‌خندند.

در سال 1388 موقعیت مناسبی برای یک انقلاب دیگر پیش آمد که اساس آن بر نارضایتی گسترده از بیدادگری و تعفن فساد جمهوری اسلامی بود. عامه از روی استیصال و بیچارگی آمادگی آنرا داشتند که آخوندها را از قدرت خلع کنند. ولی چون هیچ آرمان همگرایی برای آینده وجود نداشت، سر و صدا از بی تصمیمی سیاسی خوابید و مردم سرپایین انداخته و راه بی خطر را دنبال کردند.

آیا خواستار دمکراسی هستیم؟

حکومت استبداد اسلامی در قدرت می‌ماند و مردم ایران را خفه می‌کند زیرا که فعالانه توسط بسیاری و ناخودآگاهانه توسط دیگران هنوز مورد حمایت است.

سود حمایت ناخودآگاهانه برای جمهوری اسلامی گرانبهاست. سکوت همراه با بی قیدی و بی تفاوتی اشخاص رژیم را تقویت می‌کند. تا که یک دستگاه زورگویی و قلدری بنام اسلام سیاسی و ولایت فقیه در یک سیستم فاسد با ترس و قول پول پرورش یافته و حفظ شود.

ذهن‌ها آماده رویارویی با تغییرات اساسی در سیاست هستند. با این حال، در سیستم سیاسی یک کشور، تغییر تنها زمانی رخ می‌دهد که جایگزینی مشخص در نظر گرفته شود.

خواستن دموکراسی رویایی شیرین است ولی درک و عمل به آن مشکل است و کوچکترین همت را نیاز دارد.

چرا مملکت ما بتدریج مبدل به یک کابوس وحشتناک از نظر اجتماعی، اقتصادی، محیط زیستی و سیاسی شده است تا که حتی بحث دموکراسی در ایران کاملاً منتفی شده است. رژیم با کشتار و خشونت راه کسانی که نمی‌خواهند آینده خود را در ولایت فقیه تباه کنند، بسته است.

اما در حال حاضر، جز سد رژیم، دو گره کلان مانع تغییر و تحول را در ایران هستند:

• در داخل کشور، قشرها و لایه های صنفی و اجتماعی هنوز نتوانسته دست به دست داده وبا جوانان و زنان هم آهنگ شوند. شجاعت و پشتکار ممتاز جوانان و زنان در مقابله با رژیم قابل تحسین است. اما شور و اشتیاق آنها را باید سالخورده‌ها، پدر و مادرشان، موثر و کاری حفظ کنند. مسن محافظه‌کار که چهل و اندی سال است که دست آخوند را بوسیده،با عمامه بسر هماهنگ است و از بی عرضگی هنوز ترس را بهانه می‌کند که پشت بچه خود را خالی کند و امیدش را بکشد.

• در خارج از کشور و در همین چهل سال و اندی فراریان و مهاجران ایرانی با وسواس عجیب و غریبی از هم کنار گرفته و هر گروهکی طبل خود را جدا از دیگر میزند.

ایرانیان مقیم خارج هیچ گونه آمادگی ذهنی برای برخاستی نداشتند. یک سال پس از کشتن مهسا امینی، هنوز نتوانسته‌اند امیدی را برای آینده کشور ترویج دهند. تماس و اتصال گروهک ها و اشخاص، محجوب،خام و بسیار محدود است. از همدلی گرم و صمیمانه با معترضین داخلی تا جوش و اقدام مصمم راه دراز است. درخواست از جوامع بین‌الملل برای یافتن راه حل و چاره سریع علیه رژیم هرگز کارساز نخواهد بود.

چگونه خواهیم توانست ایران بهتری را بسازیم؟ چگونه از اشتباهات گذشته سود گیریم؟ چگونه همگی چشم، ذهن و قلب خود را بازکرده، از شر رهبری فعلی و مزدورانش رها شویم؟ چگونه یاد بگیریم که قبل از جنگ با آخوندها با هم سازگار باشیم و هماهنگ شویم؟ برنامه چیست؟ تجربه کجاست؟

نماد ایران بعد از جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟
شیر و خورشید یا نشان جمهوری اسلامی سابقه طولانی استبداد دارند و نشانهای اختلاف و مرد سالاری‌اند.
ما به یک نماد خلاق نیاز داریم که نماینده یکپارچگی کشور و هماهنگی و برابری بین زن و مرد، اقوام و افکار گوناگون باشد.

عدم مقاومت حرام است

دموکراسی کار یک نفر و یک گروهک نیست. دموکراسی حاصل تعهد مدنی و صحت عمل انبوه است. زهر سبکسری، کج خلقی و خودپسندی انفرادی آنرا در نطفه می‌کشد.

سر و صدای حالی از بی تصمیمی سیاسی و سرگشتگی فروکش کرده است، گرچه آتش زیر خاکستر را جلادان جمهوری اسلامی نخواهند توانست خاموش کنند. هیچ ایرانی نباید سرپایین انداخته و راه بی خطر سکوت را دنبال کند و گوسفندوار به سلاخی رفته و یا عزیزان دلش را برای راحتی خود قربانی کند. هر معترض که زندانی می‌شود، هر جوان که بدار آویزان می‌شود، هر وکیلی که از حق دفاع موکلش محروم است، تشنه پشتیبانی عمومی و اعتصاب سراسری است. هر ساعت و هر دقیقه نیاز به نافرمانی مدنی و سر پیچی از احکام مذهبی پوچ دارد و هر استنکاف باید عملاً حمایت شود.

آتش زیر خاکستر باید آنچنان جامعه را گیرد که هر عمامه اسلام سیاسی در آن بسوزد. عدم مقاومت حرام است و جایی برای انفعال و تردید نیست. بانوان نه‌تنها برای حقوق خود، بلکه برای فرزندان خود، اعم از دختر یا پسر، مبارزه می‌کنند. هر زمان که مشکلی در کانون جامعه قرار می گیرد، زنان راه را برای یافتن چاره ای پیش می‌گیرند. امید ایران به آنهاست.

اسلام سیاسی ننگ ایرانیان است. ما باید عمل کنیم و فریاد بزنیم: لعنت بر/ گم شو به علی خامنه ای تا که دست هر رهبر زورگو و ولی فقیه از حکومت قطع شود. راه طولانی و پر پیچ و خمی در جلو ماست.

Print Friendly, PDF & Email